سفر به سیاره «شازده کوچولو»

مهستی شاهرخی

«شازده کوچولو، اودیسه همه جانبه» نمایشگاه تصویری و مجازی از ترکیب صدا و انیمیشن بر اساس کتاب «شازده کوچولو» آنتوان سنت اگزوپری است که در آتلیه لومیر پاریس از یازدهم آوریل آغاز شده است و تا ششم ژوئیه ادامه دارد. روزهای بدی را پشت سر می‌گذاریم. روزهای تلخ، روزهای انتظار. در این فکرم که در این روزگار سیاه چگونه انسان ایرانی این دریای سیاهی و وهم را پشت سر بگذارد و به چه امیدی چنگ بزند؟ کاش ما ایرانیان هم نویسندگانی غیر حزبی و آزادیخواه و مستقل چون آلبر کامو و یا آنتوان سنت اگزوپری داشتیم. اندیشمندانی عمیقاً انسان و انسان‌دوست و مسئول که به ارزش‌های اخلاقی پایبند بودند و در گروه و دسته و حزب نمی‌گنجیدند و تعلق سیاسی را بر اخلاق مقدم نمی‌شمردند. نیاز به «دوستی» و «مهر» و تقدم دادن به اخلاق ناب و مهر پایدار و دوستی مرا به دیدن «شازده کوچولو» در این نمایشگاه کشانده است.

در مترو نشسته‌ام و بدون جا رزرو کردن دارم مستقیم به سوی آتلیه روشنایی می‌روم. در فکرم: گمان این که داستان «شازده کوچولو» پس از کتاب مقدس «انجیل» دومین کتاب پرفروش جهان بوده و خوانده شده شاید باورنکردنی باشد اما حقیقت دارد. پیام انسانی کتاب به بیش از دویست زبان‌ و لهجه زنده دنیا ترجمه شده است. در ایران از این کتاب حداقل سه ترجمه به زبان فارسی داریم. آنتوان سنت اگزوپری در ابتدا «شازده کوچولو» را به سفارش ناشر آمریکایی‌اش نوشت و کتاب در سال ۱۹۴۳ به زبان انگلیسی در نیویورک در سال آخر جنگ جهانی دوم منتشر شد و نسخه فرانسوی کتاب نیز در ابتدا در نیویورک به چاپ رسید. متاسفانه سنت اگزوپری از جنگ جان سالم به در نبرد و زنده نماند تا محبوبیت جهانی کتابش را ببیند. دو سال بعد و پس از پایان جنگ در سال ۱۹۴۵ کتاب در فرانسه به چاپ رسید و از آن زمان تاکنون این کتاب مصور شاعرانه و فلسفی افسانه مانند درباره «عشق» و «دوستی» و به ظاهر برای کودکان محبوبیت بی‌نظیری در جهان کسب کرده است.

نگاهم به دو سه پسربچه هم قد و قواره شازده کوچولو که روبرویم نشسته اند می‌افتد. نکند این‌ها هم دارند به نمایشگاه «شازده کوچولو» می‌روند؟ یعنی منم دارم به سیاره «کوچولو» سفر می‌کنم؟

در نمایشگاه آتلیه لومیر همه جا، از سقف گرفته تا دیوارها و کف سالن بدون صندلی را تصاویر انیمیشن شازده کوچولو پوشانده است. از جزئیات داستان درز گرفته شده و داستان شازده کوچولو فشرده و خلاصه شده بر روی اکران‌های متعدد و همه جای سالن نقش می‌بندد. حداقل سه نسل تماشاگران این نمایشگاه را را تشکیل می‌دهند: بچه‌ها، دختر بچه یا پسر بچه در سنین مختلف، پدران و مادران جوان، پدر بزرگ‌ها و مادر بزرگ‌ها. هر سه نسل، همگی با داستان «شازده کوچولو» بزرگ شده‌اند. توی ذهنم شروع به ورق زدن کتاب می‌کنم. مقدمه‌ کوتاهی از نویسنده در ابتدای کتاب به لئون ورث، دوستی که الان روزگار خوبی ندارد نوشته شده و اثر به او که زمانی کودک بوده است تقدیم شده است.

من‌هم روزی کودک بوده‌ام، هنوز هم کودک درونم زنده است و اخلاق و رفتار و رسوم خود را حفظ کرده است. کتاب مصور است و نویسنده ابتدا به علاقه‌اش به نقاشی در کودکی و شش سالگی می‌پردازد. اما نقاشی‌های کودکانه‌اش توسط بزرگسالان فهمیده نشده و او به ناچار ریاضیات و جغرافی آموخته و سرانجام خلبان شده است. کتاب با طرح های ساده و نقاشی‌های ساده آبرنگ پیش می‌رود و از همان ابتدا قانون و اصول دریافت متن با نشان دادن تفاوت دو نقاشی از راوی- نویسنده- خلبان در کودکی آغاز می‌شود. هر دو تصویر مربوط به مار بوآیی است که فیلی را بلعیده است. نقاشی اول: تصویری باز مثل اکوگرافی است. نقاشی دوم: تصویر بسته از همان مار است که به کلاه شبیه است. اما پیام کتاب چیست؟

نویسنده در همان ابتدا به «نانوشته» یا تخیل فردی اشاره می‌کند و از خواننده می‌خواهد که درهای ذهن خود را باز بگذارد و با چشم دل ببیند تا مفاهیم ناب معنوی را دریابد. راوی- نویسنده- خلبان که به دلیل اشکال فنی شبانه در صحرای آفریقا فرود آمده به نحوه آشنایی‌اش با شازده کوچولو در صبح روز بعد و سپس معرفی شازده کوچولو و سیاره‌اش از دید و تخیل نویسنده یک سوم کتاب را اختصاص می‌دهد.

راوی- خلبان در صحرای آفریقا به شازده کوچولو برمی‌خورد که در صدد بازگشت به سیاره خویش است و برای از بین بردن علف‌های هرز در سیاره‌اش دنبال گوسفندی است تا با خود ببرد، از اینرو از خلبان می‌خواهد برایش گوسفندی بکشد. سرانجام از بین طرح‌های پیشنهادی متعدد، شازده کوچولو طرح جعبه‌ای که گوسفندی در داخل آن است را می‌پسندد. راوی- خلبان کم کم و به صورت قطره چکانی اطلاعاتی از شازده کوچولو به دست می‌آورد و زندگی او و سیاره او را تا پیش از فرود به زمین با برداشت خود برای خواننده تعریف می‌کند. شازده کوچولو در سیاره‌ای کوچک با دو آتشفشان که تا زانوهایش می‌رسد و یک آتشفشان خاموش، زندگی جمع‌ و جوری دارد.

زبان آنتوان سنت اگزوپری برای بیان مسائل جهانی و وقایع تاریخی بسیار زیبا و سمبلیک و شاعرانه است، او در مورد کاشف تورک سیاره کوچک شازده کوچولو یا استروئید ب ۶۱۲ داستان شیرینی نقل می‌کند و به تصویر می‌کشد که به اصلاحات و مدرنیزه کردن ظاهری ترکیه در ابتدای قرن بیستم توسط آتاتورک و استقبال جهان غرب از این اصلاحات در ترکیه اشاره دارد.

اما سیاره کوچک ب ۶۱۲ در خطر قرار دارد. در خطر رویش علف‌های هرزی که ممکن است دانه بائوباب باشند و اگر رشد کنند روزی سیاره را منهدم خواهند کرد. شازده کوچولو موظف بوده است هر روز صبح سیاره‌اش را از علف‌های خودرو و هرز پاک کند و آنها را از ریشه درآورد. هولناک‌ترین تصویر کتاب انهدام سیاره توسط سه درخت بائوباب است. آیا آن علف‌های هرز که رشد کردند تا سیاره را نابود کنند کابوس فاشیسم نبود؟

یا هجوم گله فیل‌ها برای عبور از سیاره کوچک؟

هر روز صبح شازده کوچولو به دلیل فوریت عمل و برای پیشگیری علف‌های هرز را از ریشه درمی‌آورد. اما در یک مورد غفلت می‌کند و آن رویش آهسته گل سرخ است. ناگهان حضور پیش‌بینی نشده «رز» پرافاده نظم زندگی شازده کوچولو به هم می‌ریزد پس خانه‌ و سیاره‌اش را ترک می‌کند و سر به سیارات دیگر جهان می‌گذارد و سفر اودیسه مانندش به سوی هفت سیاره که آخرین آنها سیاره «زمین» است آغاز می‌شود. سفر شازده کوچولو از سیاره‌اش به سیارات دیگر بر خلاف کتاب که او در دستانش نخ‌هایی متصل به پای پرندگان مهاجر را گرفته بود و انگار با بادبادکی متشکل از پرندگان در فضا پرواز می‌کرد، شازده کوچولو روی تابی نشسته که به پرندگان مهاجر متصل است و آنها او را مانند شهر بازی، سیاره به سیاره حمل می‌کنند.

سیاره اول- فرمانروایی که خود را «شاه جهان» می‌داند و در آخر شازده کوچولو را سفیر خود می‌نامد.

سیاره دوم- خودپسندی که همه و شازده کوچولو را تحسین کننده خود می‌پندارد.

سیاره سوم – میخواره‌ای که می‌نوشد برای فراموشی. می‌نوشد تا فراموش کند که میخواره است.

سیاره چهارم – بازرگانی که دایم در حال شمارش ارقام است، او به شکلی مجازی‌ می‌پندارد که مالک ستاره‌هاست و همه را به نام خود ثبت می‌کند.

سیاره پنجم- مامور روشن و خاموش کردن چراغ خیابان‌ها که به هر حال دارد یک کاری انجام می‌دهد.

سیاره ششم – جغرافی‌دانی که در میان کتاب‌های قطوری نشسته و فقط اجسام و مکان‌های ثابت و تغییر ناپذیر و دائمی و نامیرا را ثبت می‌کند اما خودش هرگز به کشف و سیاحت جهان نمی‌رود.

هفتمین سیاره، سیاره بزرگ زمین است که مجموعه ای از فرمانروایان و خودپسند‌های بی‌شمار و میخواره های فراوان و تاجران بسیار و ماموران معزول بی‌شمار و جغرافی‌دان‌های متعدد است. دیدن این سیاره به سفارش جغرافی‌دان صورت می‌گیرد.

شازده کوچولو در ابتدای ورود بر روی زمین با مار بوآ در برهوت صحرای آفریقا روبرو می‌شود. ماری که به گفته خودش از هر سلطانی قوی‌تر است.

پس از آن با یک گل بیابانی ساده، گلی با سه گلبرگ ناچیز روبرو می‌شود.

و بعد کوهی که فقط طنین صدا را تکرار می‌کند: «سلام. شما کجایید؟ با من دوست شوید. من تنها هستم.»

پس از کوه و شنیدن طنین صدای خود، شازده کوچولو به گلستانی پر از گل سرخ برمی‌خورد: گل‌هایی اهلی نشده و همه شبیه به هم.

سرانجام شازده کوچولو با روباهی که از شکارچی گریزان است روبرو می‌شود. روباه از شازده کوچولو می‌خواهد که او را اهلی کند. روباه به شازده کوچولو راه و رسم «اهلی کردن» را می‌آموزد و شازده کوچولو روباه را اهلی می‌کند. روباه هنگام خداحافظی رازی را با شازده کوچولو در میان می‌گذارد:

یک- «اصل از چشم‌ها پنهان است، فقط با قلب می‌توان آن را دید.»

دو- «زمانی که تو برای گل سرخ‌‌ات صرف کرده‌ای او را این‌چنین مهم می‌کند.»

شازده کوچولو رفت و آمد قطار را می بیند و با سوزن‌بان گفت‌وگویی دارد. برداشت شازده کوچولو مانند نظر گل ساده بیابانی بسیار جالب است: «آدم‌ها ریشه ندارند و هیچ وقت از جایی که هستند راضی نیستند!»

شازده کوچولو به فروشنده ای برمیخورد که قرص ضد تشنگی می‌فروشد تا در وقت صرفه‌جویی شود. به عقیده شازده کوچولو: «وقت اضافی را باید برای جستجوی چشمه‌ای در دل صحرا گذاشت.»

در سفر به شش سیاره، گفتار و گفت‌وگوی شازده کوچولو با پادشاه و بقیه به صورت نوشته بر روی اکران‌های متعدد نقش می‌بندد. فقط روی سیاره زمین است که صدای مخاطبان شازده کوچولو را می‌شنویم. از ناز و عشوه و کرشمه گل‌سرخ درز گرفته شده و بیشتر تاکید بر ایجاد دوستی با روباه و آموزش گام به گام اهلی شدن توسط روباه است. تاکید بر آموزش دوست‌یابی برای کودکان بی‌شماری‌‌ است که به دیدن این نمایشگاه می‌آیند و خواهند آمد. روز هشتم خلبان تشنه و خسته و کلافه است و به همین دلیل با شازده کوچولو بدقلقی می‌کند. واقع‌گرایی خلبان در برابر دنیای پر از فانتزی و معنوی شازده کوچولو بین آن‌دو تنشی ایجاد می‌کند که باعث می‌شود شازده کوچولو درون خود را بیرون بریزد و در برابر واقعگرایی خلبان- راوی حس خود را بیان کند. اما سرانجام آن دو از چاه آبی در دل صحرا آبی گوارا می‌نوشند و آرام می‌گیرند.

هشتمین روز، سالگرد فرود شازده کوچولو به روی زمین است و او در خیال بازگشت. دیدار مرموز شازده کوچولو با مار اسرارآمیز است. قرار است برای بازگشت شازده کوچولو به سیاره‌اش به او کمک کند چون با نیش مار به قوزک پا، روح از سنگینی بار تن آزاد می‌شود و می‌تواند پرواز کند. تصادفاً هواپیما هم تعمیر شده و خلبان هم می‌تواند به سرزمینش پرواز کند.

بخش نهایی کتاب به خداحافظی و آخرین سخن‌ها و پیام‌های پنهانی راوی و شازده کوچولو اختصاص دارد و به نوعی وصیت‌نامه شازده کوچولو پیش از عروج اوست. این بخش پر است از حقایق دردناک و پرمعنای نمادین و لحظات سنگین جان دادن و رها شدن روح از سنگینی تن. تصویر نهایی کتاب که از چند خط ساده با مداد تشکیل شده دردناک‌ترین تصویر را تشکیل می‌دهد. دو صحنه زیبای داستان در نمایشگاه: اولی ظهور گل سرخ یا «رز» است و دومی صحنه اهلی کردن روباه که با آهنگ عاشقانه‌ای همراهی می‌شود.

تماشاگران و بچه ها روی زمین نشسته‌اند و ماجراهای « شازده کوچولو» را پیگیری می‌کنند،

کل نمایشگاه نزدیک یک ساعت طول می‌کشد و پس از آن برای خروج باید از فروشگاه یا بوتیک نمایشگاه گذشت.

بوتیک نمایشگاه پر است از یادگاری‌هایی با عکس شازده کوچولو، تابلو، کارت پستال، کیف، جامدادی، رو بالش، کوسن، عروسک به شکل گوسفند، روباه و … که عکسی از شازده کوچولو سوار بر هواپیما توجه مرا جلب می‌کند. این توی کتاب نبود! پسربچه ای چند یادگاری زیر بغلش گرفته مادربزرگش به او می‌گوید: «همه اینا رو میخوای؟» بعد به من رو کرده و می‌پرسد: «خانم نظر شما چیه؟ همه رو برداره؟» به پسر نگاه می‌کنم. در یک دستش یک روباه است و در دست دیگرش یک گوسفند. می‌گویم: «شازده کوچولو روباه رو برای دوستی انتخاب کرد.» و همین باعث می‌شود که کودک روباه را انتخاب کند و در آغوشش بفشارد. مادر بزرگش از من تشکر می‌کند و پاسخ مرا برای خانم همراهش تعریف می‌کند. خیال یادگاری خریدن ندارم وگرنه مثل آن پسربچه همه را برمی‌داشتم. در فکر اینم که چه زود تمام شد! دنیا را چه دیدی شاید تا پایان نمایشگاه در ششم ژوئیه یک بار دیگر آمدم تا با شازده کوچولو خداحافظی کنم.

سایت آتلیه لومیر و نمایشگاه

https://www.atelier-lumieres.com/fr

اول ژوئن ۲۰۲۵- پاریس

مهستی شاهرخی

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری