جمشید عبدی
چیزی از خشونت رهایی بخش شنیده اید. هنگامی که رژیم حاکم و اپوزیسیون اش هویت شما را انکار می کند. مبارزه مسلحانه برای رهایی یک ملت نه تنها یک ضرورت سیاسی بله یک ضروت هستی شناختی و وجودی است و تنها در کشاکش این عمل انقلابی است که هویت، آزادی و معنا دوباره به زیست ما باز میگردند.
مبارزه مسلحانه در شرایطی که ابزارهای مسالمت آمیز پاسخگو نیستند ، نه تنها مشروع بلکه ضرور ی است. ما در سنت مبارزاتی خویش به تجربه دریافته ایم که طبقه حاکم هرگز داوطلبانه قدرت را واگذار نمی کند. آنچه در لحظه ی به اوج رسیدن تضادها راهگشاست تنها قهر انقلابی است که می تواند نظم کهن را در هم بشکند. و به نظم جدید اجازه ندهد به بازتولید همان انکار ظالمانه هویت دست ببرند. کسانی که خواهان تغییر ساختار ی یا به معنای وسیع تر آن انقلاب هستند، بدون قیام مسلحانه تنها در تصورات و مفاهم گنگ خویش دست و پا می زنند . مبارزه مسلحانه را نباید به خشونت تعیبر کرد و اینگونه به قضاوت آن پرداخت بلکه شکلی از سیاست است در هنگامه ای که همه اشکال دیگر مبارزه به بن بست رسیده اند. از این روست که رهایی از استبداد سیاسی بدون مداخله قهر آمیز تنها یک شوخی تلخ بیشتر نیست.
ما در جهانی هستیم که هستی و کرامت ما توسط استبداد پایمال شده است، برای انسانهایی چون ما خشونت انقلابی نه تنها مجاز است بلکه می توانیم پیشتر رفته و آن را تنها راه بازسازی حق آزادی و حق انسان بودن خویش همچون سوژه ای که جهان را بازآفرینی میکند و در این پروسه، بازآفرینی خویشتن را باز می یابد. خشونت از دل استبداد زاده می شود نه از دلِ مقاومتی که تنها حقِ “حق داشتن” را طلب می کند. این خود استبداد است که خشونت و هراس سازمان یافته را دامن می زند. و این تنها زبان خشونت وقهر انقلابی و راهی دشوار است که می توان با مبارزه مسلحانه مشروع ، خشونتِ سیستم های استبدادی را واژگون کرد.
این مبارزه برای ما ابرازی برای “بازتعریف هویت، بازسازی آزادی و بازستاندن کرامت انسانی ماست.” ما علیه جایگاه تحقیر شده مان برخواسته ایم و برمی خیزیم. اینان سلاح به دست می گیرند که به بندمان کشند و ما سلاح به دست می گیریم که جایگاه انسان بودنمان را باز پس گیریم. تنها در این جدال دیالکتیکی از خشونت و نفی خشونت با مبارزه و حق سلاح در دست داشتن است که دوباره به کشف خویش همچون یک سوژه آزاد و برحق دست می یابیم. استبداد و استعمار رژیم حاکم و رژیم های پیش از او که میهن ما را تسخیر کرده اند یک سیستم عریض و طویل است که با دستگاهای سیاسی، اقتصادی، پروپاگاندای وسیع، سعی در نفی هویت ما و آگاهی جمعی ما نسبت به این هویت دارند. تلاش آنها بارتعریف هویت، تاریخ، اقلیم و تمام میراثی است که هستی شناسی ما نسبت به خودمان را شکل می دهد و تحریف این آگاهی حتی در نوشته ها و شعارهای اپوزیسیون این رژیم هم نهفته است.
این است که زنگ هشدار را برای ما به صدا در میآورد که رژیم گذشته ، رژیم حال و حتی آلترنانیو های آتی نیز با همه تعارف های پلورالیستی و ادعای دموکرات بودن با “به رسمیت شناختن حق تعین سرنوشت ما” در آشتی نیستند. استدلال هایی که سعی در یکدست نشان دادن جامعه ی ایران دارند در واقع همان پارادوکسی را طی میکنند که به ” انسانیت زدایی” از حقوق دیگر ملت ها و عدم باور به کثرت گرایی در جامعه ایران منتهی میشود.
لحظه ای که به انکار هویت ما همچون “کرد بودن، عرب بودن، بلوچ بودن و….”می پردازند، دقیقا همان لحظه ی “زایش خشونت” است. “خشونتِ انکار دیگری” همان گفتمانی است که دیگری را از انسانیت تهی می سازد. در مقابل این پاردایم خشونت انقلابی بازیابی آگاهی و هستی انکار شده است. خشونت انقلابی صدایی است که تمامیت خواهان نمی خواهند بشنوند، اما ما در مقابلشان قرار میدهیم. تا گوشهاشان کرد و چشم هاشان کور شوند، چرا که دیدن حقیقت برای اینان همچون این بیت است که می گوید “وصف رخساره خورشید زه خفاش مپرس”. روبرو شدن با حقیقت و قبول هویت دیگری برای این تمامیت خواهان اینگونه سخت است و نفس گیر.
ما با صراحت اعلام می کنیم که هیچ انسانیت جدیدی از خاکستر نظام موجود زاده نخواهد شد مگر آنکه به انکار سیستماتیک هویت های غیر رسمی پایان دهیم. این تنها یک خواسته نیست ، بلکه ضرورتی تاریخی است. نظام های قدرت با مکانیسم های پیچیده به تعریف و تحمیل هویت های برساخته خودشان یعنی “مشروع” پرداخته اند. بی انکه در این صداهای به حاشیه رانده شده، هویت یک #انسان_کرد، یک #انسان_بلوچ و یک #انسان_عرب و یک “#انسانِ_انسانی”….. شنیده شود. این سرکوب هویتی ، ستوت فقرات ساختارهای استثماری است که منافع تنها قشری قدرت به دست را حفظ می کند. اما تاریخ به ما آموخته که آزادی هرگز اعطا نمی شود و باید برای آن مبارزه کرد و به دست آوردش. “حق عینیت بخشی به هستی خویش”، حقی است که از ما دریغ شده است، نه به دلیل ناممکن بودن به خاطر تهدیدی که هم رژیم کنونی و هم اپوزیسیون آن، برای ساختارهای قدرتشان نگرانند پرواضح است که چرا من این مقاله را با اهمیت و مشروعیت مبارزه انقلابی و مسلحانه شروع کردم، چرا که این نظام ها بارها ثابت کرده اند که در چهار چوب منطق درونی شان هیچ جایی برای “دیگری” وجود ندارد. از این روست که ما خارج از این چهارچوب ها می اندیشیم، عمل می کنیم و هستی خود را تعریف می کنیم. این یک هشدار خارج از بحث رژیم در رابطه با #همین_اپوزیسیون است: تنها یک راه رهایی برای ما و شما وجود دارد آنهم آغاز انسانیتی نو و انسانیتی است که نه بر سطله، بلکه بر همبستگی و شناخت متقابل بنا شده است.
برای ما زمان آن رسیده که زنجیر های هویت های تحمیلی را پاره کنیم و با صدایی رسا اعلام کنیم، که هستیم، ماحق داریم باشیم و ما خود تعیین خواهیم کرد که چه کسی هستیم . اینجاست که نشان میدهد که چگونه مبارزه مسلحانه برای رهایی یک ملت نه تنها یک ضرورت سیاسی بله یک ضروت هستی شناختی و وجودی هم هست.