ایوب دباغیان
٧ خرداد ۱۴۰۴
در روزگاری که مردم ایران و کردستان زیر ستم عریان جمهوری اسلامی با فقر، بیکاری، تبعیض، سرکوب، سانسور و اعدام دست و پنجه نرم میکنند؛ و در زمانی که زنان، کارگران، بازنشستگان، جوانان، دانشجویان و آموزگاران در سنگرهای گوناگون مقاومت ایستادهاند، صدای جنبشهایی چون «زن، زندگی، آزادی» پژواکیست از همین رنج مشترک و نبرد مشترک.
در چنین لحظهی حساسی، خالید عزیزی، سخنگوی حزب دموکرات کردستان ایران، در نشستی با عنوان «روابط دیپلماتیک، ایران و شرق کردستان در معادلات بینالمللی» که به زبان کردی و در مقر این حزب برگزار شد، حملهای آشکار و بیپرده به جریانهای چپ، و بهویژه حزب کمونیست ایران – کومله، انجام داد. عزیزی با زبانی مشحون از واژگان امنیتی و در لفافهای «سیاسی»، چپ را مانع مبارزه و عامل عقبماندگی معرفی کرد؛ بیآنکه حتی یک کلمه در مورد جنایات جمهوری اسلامی، سرکوبها و حقوق پایمالشدهی ملت کرد بر زبان بیاورد. این حمله نه از سر تحلیل، بلکه بخشی از پروژهای کهنه و آگاهانه برای منزویکردن نیروییست که ستون فقرات مقاومت در کردستان را شکل داده: نیرویی ریشهدار، تودهای، و وفادار به آرمانهای طبقاتی و انقلابی.
چپ؛ دشمن دشمنان مردم است
تاریخ مبارزاتی کردستان، بیتردید با رادیکالیسم، مقاومت و مبارزهی طبقاتی گره خورده است. از آغاز دههی ۵۰ خورشیدی تا امروز، جریانهایی چون کومله و حزب کمونیست ایران، نقشی کلیدی در سازماندهی مبارزات کارگری، زنان، دانشجویان، معلمان، و تودههای زحمتکش ایفا کردهاند. این نیروها، چه در داخل و چه در خارج، از کوهها تا خیابانها، از زندانها تا میدانهای واقعی مبارزه، همواره در خط مقدم نبرد با دیکتاتوری، سرمایهداری و ارتجاع ایستادهاند. اتهام «عقبماندگی» به چپ، از جانب کسی که حزبش در سالهای اخیر بهجای مبارزهی تودهای، بیشتر در راهروهای محافل دیپلماتیک در رفتوآمد بوده، تنها وارونهنمایی حقیقت نیست، بلکه تحریفی عامدانه از سوی کسیست که دیگر نه با مردم، بلکه از بیرونِ صفوفشان سخن میگوید.
کدام تریبون؟ با چه هدفی؟
سخنان خالید عزیزی در آن دیدار، چه در لحن و چه در مفاهیم، بهطرز نگرانکنندهای با زبان تبلیغاتی و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی همپوشانی دارد. واژههایی چون «فرقهگرایی» و «افراطگرایی» در این گفتار، بیهیچ اشارهای به ریشههای واقعی بحران در ایران و کردستان از جمله فقر ساختاری، تبعیض نهادینه، موج اعدامها، زنکشی، سرکوب سیستماتیک و خشونت دولتی به کار گرفته شدهاند.
در چنین چارچوبی، جریانهای چپ نهتنها نادیده گرفته میشوند، بلکه بهعنوان «مانع» تصویر میگردند؛ در حالیکه این نیروها نقشی محوری و انکارناپذیر در خیزشهای مردمی سالهای اخیر، از جمله در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، اعتراضات کارگری، مبارزات زندانیان سیاسی و مقاومت سراسری مردم ایران و کردستان ایفا کردهاند.
نادیدهگرفتن این واقعیتها نه صرفاً بیانصافی، بلکه بازتولید همان روایتیست که سالهاست از سوی نهادهای سرکوبگر برای تضعیف و تخریب نیروهای پیشرو به کار گرفته میشود. نیروهای چپ از کومەلە تا دیگر جریانهای رادیکال و عدالتخواه نه مانع، بلکه از معدود بدیلهای واقعی در برابر جمهوری اسلامی، ناسیونالیسم بیمحتوا و پروژههای سازشکارانه بودهاند؛ بدیلی که بر عدالت اجتماعی، رهایی زنان، رفع ستم ملی و برابری طبقاتی تأکید دارد. در شرایطی که جامعه با بحرانهای انباشته و سرکوب بیوقفه روبهروست، سخن گفتن از چپ بهمثابه «مشکل»، نهتنها راهگشا نیست، بلکه ناخواسته در خدمت تثبیت نظم موجود و تضعیف جریانهای مبارز و امیدبخش قرار میگیرد.
خالید عزیزی و بازگویی تحریف شدە تاریخ به سود قدرت
این نخستینبار نیست که سخنگوی حزب دموکرات کردستان ایران، نیروهای چپ و جریانهای عدالتخواه را هدف حمله قرار میدهد، اما اینبار لحن او آشکارا خصمانهتر و همسوتر با گفتمان مسلط حاکمیتیست؛ سخنانی که نهتنها از موضعی سیاسی، بلکه از جایگاهی آگاهانه و عامدانه برای تخریب، تحریف و بیاعتبارسازی مقاومت ریشهدار چپ در ایران و کردستان بیان میشوند. تا آنجا که حتی ادعا میکند حوزهی علمیهی قم را «کمونیستها» بنا کردهاند! این ادعا نه از سر تحلیل، بلکه چیزی در حد طنز تلخ و بازتابی از تبلیغات بیمایهایست که معمولاً برای تحریف واقعیت و تضعیف جریانهای مبارز به کار گرفته میشود.
وقتی نیرویی که خود را اپوزیسیون مینامد، بهجای نقد قدرت، سرکوب، تبعیض و ساختارهای ستم، تمام تمرکزش را بر حمله به نیروهایی میگذارد که سالها در خط مقدم مبارزە با استبداد، نابرابری و سلطەگری بودهاند، پرسش اجتنابناپذیر این است: جایگاه واقعی او کجاست؟ در صفوف مبارزان، یا در حاشیهی امن نظم موجود؟ چنین رویکردی، در عمل چیزی نیست جز بازنویسی تاریخ از منظر قدرت، و نادیدهگرفتن سهم تاریخی جریانهایی که برای آزادی، برابری و کرامت انسانی ایستادگی کردهاند.
پروژهی حذف چپ از حافظهی جمعی
مواضع اخیر خالید عزیزی تنها یک لغزش فردی یا اشتباه تحلیلی نیست، بلکه امتداد پروژهای آگاهانه برای پاککردن نقش نیروهای چپ و کمونیست از حافظهی تاریخی و مبارزاتی مردم کردستان است. حال آنکه بدون حضور ریشهدار و تأثیرگذار کومەلە و دیگر نیروهای چپ، جنبش انقلابی در کردستان نه اینچنین ژرف میشد و نه تا این اندازه سراسری و رادیکال. این حذف ایدئولوژیک، که با سرکوب فیزیکی مبارزان در زندانها و خیابانهای ایران همراه است، دو سوی یک واقعیت را نمایان میسازد: چپ همچنان خطر اصلی برای تمام نیروهای محافظهکار، چه در دل حاکمیت و چه در حاشیهی اپوزیسیون راستگراست. زیرا چپ، تنها جریانیست که روایت رسمی قدرت را به چالش میکشد، و بدیل رهاییبخش، عدالتمحور و طبقاتی ارائه میدهد.
تنها چپ است که همبستگی و رهایی را ممکن میکند
رهایی مردم کردستان نه از مسیر مذاکره با جمهوری اسلامی میگذرد، نه از دل دیپلماسیهای بیسرانجام. بلکه از دل مبارزهی طبقاتی، همبستگی تودهای و انقلاب اجتماعی سر برمیآورد. کومەلە، حزب کمونیست ایران، و دیگر نیروهای چپ و سوسیالیست در کردستان بارها نشان دادهاند که رهایی نه از وابستگی به قدرتهای منطقهای و جهانی، نه از بازیهای پشتپرده، بلکه تنها از دل تودهها و با اتکا به نیروی سازمانیافتهی مردم ممکن است. این نیروها نهفقط در برابر جمهوری اسلامی ایستادهاند، بلکه همزمان با جریانهای ناسیونالیست محافظهکار نیز به مقابله برخاستهاند؛ جریانهایی که پشت نقاب «منافع ملی»، در عمل در پی معامله با نظم موجود و حفظ منافع طبقاتی خویشاند. در مقابل، چهرههایی چون خالید عزیزی که از فراز برجهای محافظهکاری و محاسبهگری، چپ را هدف میگیرند، در عمل میدان را برای همان نیروهایی باز میکنند که کردستان را سرکوب و مردم ایران را به بند کشیدهاند. این نه تحلیل سیاسی است، نه نقد راهبردی؛ بلکه همسویی کامل با وضع موجود و تلاشی هدفمند برای حذف بدیلی انقلابیست که چپ آن را نمایندگی میکند.
مردم قضاوت خواهند کرد
مردم کردستان هوشیارند. آنان در دههی شصت و در خیزش «ژن، ژیان، ئازادی» با چشم خود دیدند چه کسانی در کنارشان ماندند و چه کسانی تنها در سودای سهمی از قدرت بودند. تجربه بهروشنی آموخته است که مبارزهی واقعی نه در نشستهای دیپلماتیک، بلکه در خیابانها، کارگاهها، مدارس، روستاها و دل زندگی روزمرهی مردم شکل میگیرد. کسانی که امروز چپ را نشانه میروند، باید بدانند: زبان سرکوبگر، وقتی از دهان مدعیان اپوزیسیون بیرون میآید، دیگر فقط حمله نیست، بلکه خیانت است. تاریخ از کنار چنین مواضعی بیتفاوت نخواهد گذشت. مردم، قضاوتی سختتر از هر تحلیلگر سیاسی دارند. آنان که امروز در کنار قدرتها ایستادهاند، دیر یا زود در پیشگاه حقیقت بیاعتبار خواهند شد. و آنان که در کنار مردم ماندند، در حافظهی جمعی، نهتنها زنده، که الهامبخش آینده خواهند بود.