مولانا: “نه دامیست نه زنجیر، همه بسته چراییم؟ / فُتادیم، فُتادیم، بدان سان که نخیزیم”
پیشگفتار:
بازی موش و گُربه پینگ پنُگی مُذاکرات هسته ای مملو از تناقضات و تضادگویی های به ظاهر آشتی ناپذیر روزمره و ” شُل کن، سِفت کن” ها مرا بیاد کتاب “کمدی الهی” دانته می اندازد که پیش از آن در رسالةالغفران ء أبو العلاء المعرّي نیز تکرار شده تا با گذر از “آری”, “نـــه”؛ “می شود”, “نمی شود” از سه جهان غیبی (جهنم و برزخ و جنت) عبور کرده و در آخرین مرحله جهت تکریم و دست بوسی به دیدار ترامپ می رسند و توافق امضاء می شود. این شگرد ” شش روز نمایش گنُده گویی و حداکثر طلبی” برای مصرف داخلی و “یک روز مذاکره و مصالحه با لبخند”, نوشیدن جام زهر از طریق قطره چکانی را آسان تر می کند.
در این بین تناقض گویی ها و چرخش ۱۸۰ درجه ای بادسنج نماگونه و روزانه ای به اصطلاح کارشناسان زیردیپلم و متخصصین صادراتی امور بین المللی و امنیت استراتژیک جهانی و فوق تخصص ژئوپلیتیک هسته ای رسانه های فارسی زبان این “بازی کمُدی” را بطرز مضحکی کامل می کند. پیشنهاد من به خواننده این است اگر مخاطب روزانه این رسانه ها هستید, حتما قرص سرگیجه به انداز کافی دَم دست داشته باشید.
مقدمه:
نگارنده شنبه ۵ آوریل دو روز قبل از نخستین افشای آغاز مذاکره با ایران توسط ترامپ در حضور نتانیاهو در اتاق بیضی (۷ آوریل), در مقاله ای و همچنین در تلویزیون میهن با صراحت و قاطعیت (ویدئو کوتاه ضمیمه) گفتم: برای جمهوری اسلامی “حفظ نظام از اوجب واجبات است” لذا با آمریکا مذاکره خواهد نمود و در نهایت با سازش طرفین جام زهر مماشات را خواهد نوشید و تسلیم خواهد شد”, و اگر غیر از این ثابت شود حاضرم در تلویزیون علنا عذرخواهی و اعتراف کنم که پیش بینی و تحلیل سیاسی بنده اشتباه بوده است, امری که در فرهنگ ایرانی باب نیست. نتجیه این توافق کمک به ادامه حیات این رژیم و مهم تر از ان تشدید “درماندگی آموخته شده ملت ایران” خواهد بود که در این مقاله آن را توضیح خواهم داد.
پس زمینه مذاکرات جاری:
پس از سفر رشک برانگیز و غبطهآمیز ترامپ به عربستان قطر و امارات، بسیاری از مردم ایران با حسرت به خود گفتند: “ای کاش ما هم اندکی از خوشبختی و رفاه همسایگانمان را داشتیم”. بر خلاف ادعا و اطناب روزانه و معلق زدن ها و تغییر تحلیل های مکرر به اصطلاح کارشناسان “رسانه های فارسی زبان” دیر یا زود توافق هستهای صورت خواهد گرفت ، که از منظر روانکاوی در نهایت باعث می شود از یک سو طیف مشخصی از “آرزومندان ِ خام اندیش و سرخورده” مایوس و از سوی دیگر بخشی از جامعه با دلداری دادن به خویش، به این آرزوی کاذب دل خواهند بست که به زعم ذهنی آنها شاید پس از دهه ها، روزنهای از امید برای بهبود شرایط اقتصادی گشوده شود. چراکه باور دارند کار بیشتری از آنها ساخته نیست و بهجای اقدام باید با خوشبینی منفعلانه، تسلیم سرنوشت شوند. این امید کاذب، در اوج نومیدی ۴۶ ساله، نه تنها راهگشا نیست بلکه پدیده “درماندگی آموخته شده” در میان مردم ایران را تشدید خواهد کرد؛ پدیدهای که در سالهای گذشته از طریق سرکوب شدید، همراه با تبلیغات هدفمند رسانههای فارسی زبان، به صورت نظام مند تولید و القا شده است. در این نوشتار کوتا، تلاش میشود به پیچیدگی رفتارها و حیلههای “اصلاحطلبان صادراتی” که مسئولیت برخی از این رسانهها را بر عهده دارند، و نیز طیف متنوعی از کارشناسان فیک صادراتی و فاند گیران کاسب کار حرفه ای پرداخته شود.
نکته ای کوتاه برای یادآوری تاریخ معاصر:
کمتر از دو هفته پیش دولت ترامپ به دور از چشم اسرائیل مستقیما با گروه تروریستی حماس برای آزادی ایدان الکساندر مذاکره کرد و موفق شد. کمتر از سه هفته پیش دولت ترامپ به دور از چشم اسرائیل مستقیما با گروه تروریستی حوثی های یمن به موافقت صلح رسید. ترامپ بیش از ۵ سال پیش نیز توافق صلح با گروه تروریستی طالبان افغانستان را امضا کرد و همه امتیازات لازمه را به طالبان داد. توافق صلح با طالبان دقیقا باعث “درماندگی آموخته شده مردم افغانستان” شد که اکنون برای چندین سال تمامی امیدها برای تغییر را برباد رفته می بینند. در مورد ایران نیز اینچنین خواهد شد؛ اگرچه می دانم عده ای به بنده حمله خواهند کرد که “نخیر ! ایران تافته جدا بافته است” اینان انگار که در این ٤۶ ساله غرق در خواب و رویا و توهم بوده اند؛ با اینکه مملکت تقریبا نابود شده است. ده روز پیش ترامپ با الجولانی تروریست (رئیس جمهور خودخوانده سوریه برای ۵ سال) دیدار کرد و او را جوانی رعنا و قدرتمند خواند, و تحریم ها را برداشت. یعنی کسی که در القاعده و داعش مسئول مرگ آمریکایی ها بوده و آمریکا برای سرش جایزه ۱۰ میلیون دلاری تعیین کرده بود. روزگار غریبیست نازنین !
درماندگی آموخته شده چیست:
مارتین سلیگمن، روانشناس برجسته آمریکایی، پدیده “درماندگی آموخته شده” را ابتدا در حوزه روانشناسی رفتاری مطرح کرد و سپس در مدل بازبینی شدهاش، آن را به حوزه انسان، جامعه و حتی تحلیل سیاسی گسترش داد. نگارنده در اینجا به طور اجمالی این مفهوم را در بستر سیاسی جاری ایران بررسی میکند تا درکی عمیقتر نسبت به تشدید حس یأس عمومی در مبارزه علیه رژیم سرکوبگر و امکان تحقق اهدافی چون تغییر نظام، به ویژه مشخصا پس از توافق احتمالی هستهای، ارائه دهد. تجربه نشان داده که وقتی قدرتهای جهانی با رژیمی مانند جمهوری اسلامی مماشات میکنند، این احساس در جامعه تقویت میشود که مردم تنها ماندهاند و دیگر کاری از دستشان ساخته نیست. همین ذهنیت موجب میشود از هرگونه تلاش پرهزینه، مانند خیزشهای جنبش سبز، دی ۹۶، آبان ۹۸ و انقلاب مهسا، اجتناب ورزند. سلیگمن ثابت کرد که دو مفهوم “نومیدی ذهنی” و “استیصال و تسلیم عملی” رابطه تنگاتنگی با یکدیگر دارند. در بدترین حالت، این همپوشانی منجر به بیاعتمادی به توانمندیهای فردی و جمعی، امتناع از تلاش برای تغییر، و کاهش انگیزه برای کنشگری میشود.
نقش رسانههای برونمرزی و اصلاح طلبان صادراتی:
حتی پیش از این توافق، یکی از هممیهنان نوشته بود: “متأسفانه ما ایرانیان داریم با بدبختیهایی که بر سرمان میآید، سازگار میشویم. حاکمیت هم به خوبی دریافته که واکنش مردم فقط سازگاری، غُرّ زدن، ذکر مصیبت، و تماشای تلویزیونهای اصلاح طلبی است که صرفاً هدفمندانه برای نوحهخوانی و شرح درد طراحی شدهاند. اگرچه در حقیقت “ماتم زده را به نوحه گر حاجت نیست”. اما این رسانههای تحت کنترل و یا حضور پررنگ اصلاحطلبان صادراتی، بهجای بسیج تودهها و برنامهریزی عملی برای تغییر معنادار، بهدنبال تخلیه روانی تودهها و ایجاد “سوپاپ اطمینان” بوده و هستند. شکست جنبش سبز و رهبران اصلاحطلب آن، نمونهای آشکار از یک استراتژی ناکام بود که با راهبرد “فشار از پایین، چانهزنی از بالا” در نهایت مردم را به ورطه انفعال کشاند. لالایی خواندن این خاله خرس های رسانه ای هم نمونه ای بارز از آن “لالا”ست که در شعر معروف ملک الشعرای بهار آمده است
در دوران انقلاب مهسا، برخی از روزنامهنگاران و مجریان رسانههای فارسیزبان با توهم رهبری و سوءاستفاده از موقعیت ژورنالیستی، پا را از گلیم خود فراتر نهاده و به اعتماد عمومی لطمه جبران ناپذیر زدند. مضاف بر اینکه هم زمان ظهور نسل جدیدی از فاند گیران کاسبکار حرفه ای به اصطلاح “حقوق بشری”، سایبریهای فحاش، و تفرقه افکنان نیز باعث افزایش تشتُت و بی اعتمادی بیشتر عمومی شد. نگارنده جهت اطلاع رسانی و فرانمایی عمومی در این مورد بارها نوشته و سخن گفته است. رجوع شود به مقاله روشنگرانه “نقش مزورانه بی بی سی و ایران اینترنشنال در سیرک انتخاباتی رژیم”. یا در مقاله ای ۶ سال پیش تحت عنوان “حکایت یک شهر و دو قصه ء تلخ اپوزیسیون ایرانی” در مورد دو طیف اپوزیسیون نوشتم که دو خط موازی هرگز به هم نمی رسند مگر آنکه خدا بخواهد. شوربختانه برای توافق و اتحاد بین اپوزیسیون نه خدا خواست و نه خود اپوزیسیون. علیرغم تلاش های مستمر یک ربع قرن گذشته؛ برای نمونه به گزارش بی بی سی از بیش از ۲۱ سال پیش در مورد همنشینی و گفتگو و تفاهم بین چهره های شاخص جمهوریخواه و مشروطه خواه در کنفرانس در لندن رجوع شد (لینک ۱). اما اکنون باور دارم دو خط موازی جمهوری اسلامی و آمریکا به هم می رسند چون هم خدا می خواهد و هم هر دو طرف.
راه حل چیست؟:
سلیگمن در مطالعات بعدیاش نشان داد که “درماندگی آموخته شده” همه را دربر نمیگیرد. حدود یک سوم افراد در برابر آن مقاومت میکنند. سالها پیش موسسه نظرسنجی گالوپ ایران را دومین کشور افسرده و مایوس جهان در بین ۱۳۸ کشور رده بندی کرده بود, که حقیقتا مایوس کننده و هراس انگیز است. رسانههای داخل ایران نیز به صراحت گزارش دادهاند که حدود ۶۷٪ مردم ایران دچار افسردگی و یأس مزمن هستند، که البته آماری هولناک است. اما همچنان یک سوم امیدواری وجود دارد که باید شناسایی و تقویت شوند. این تقویت میتواند با آگاهیبخشی، روشنگری، مهندسی معکوس و افشای ساختارهای پنهان قدرت و نفوذ رسانهای محقق شود. باید به مردم آموخت که کشورهای عربی یا غربی هیچگاه به دنبال استقرار دموکراسی واقعی در ایران نبودهاند. همسایه ها مثل عربستان و قطر و امارات جمهوری اسلامیِ مطیع و عقیم شدهای میخواهند تا سهم نفت و گاز و تجارت ملت ایران را به راحتی به چپاول و یغما ببرند و ایران و ایران همچنان “عقب مانده” نگه داشته شود. درک اهداف پشت پرده سرمایهگذاری ۲۵۰ میلیون دلاری رسانهای توسط دولتهای عربی برای نفوذ در افکار عمومی ایران و سرگرم کردن آنها، بخشی از این فرآیند دشمنشناسی است. نباید اجازه داد که نیابتیهای رسانهای این دولتها با ایران و ایرانی همان کنند که نیابتیهای جمهوری اسلامی با سوریه، لبنان، یمن و غزه و عراق و غیره کردند. کافیست نگاهی بیندازید به لیست طولانی رسانه هایی که توسط کشورهای عربی ایجاد شده اند ـ از وهابی و تکفیری گرفته تا طناز و به ظاهر برانداز و یک کلاغ چهل کلاغی که ۲٤ ساعته “قار قار اختصاصی” می کند.
در نومیدی بسی امید است:
باید با “واکاوی مولفه دشمن شناسی” و افشای نفوذ رسانه ای و روشنگری و آگاهی سازی و جلب اعتماد همان یک سوم یا ۳۳٪ امیدوار؛ و طرد فاند گیران حرفه ای، افراطیون خودمحق پندار و عوامل تفرقهافکن، امید را بازگرداند. باید باور کرد که “در نومیدی بسی امید است / پایان شب سیه سپید است”. باید اذعان داشت که تاکنون در حوزههای روشنگری، تحلیل، رصد و مقابله با نفوذ جمهوری اسلامی در اپوزیسیون و “ترفندهای اغواگرانه” رسانههای فارسی زبان مزّور چندان موفق نبودهایم، یعنی در حقیقت زورمان در مقابل امثال ۲۵۰ میلیون دلاری ها و خیل صادراتی های گسیل شده بسوی غرب و استخدام آنها در این رسانه ها نرسیده است. زیرا “دست ما کوتاه و خرما بر نخیل” بوده و است. با این حال این ناکامی دلیلی برای تسلیم شدن نیست. لذا “درماندگی آموخته شده” خطر بزرگی است که باید آن را دریافت, و تبیین و تشریح کرد؛ و دوست, و دشمن (در لباس به ظاهر دوست) را از یکدیگر تشخیص داد. در غیر اینصورت شوربختانه کماکان “در بر همان پاشنه سابق خواهد چرخید” و حداقل در کوتاه یا میانه مدت پدیده مخرب “درماندگی آموخته شده” ابرهای سیاه یاس و سرخوردگی و تسلیم و تمکین را بر آسمان ایران مستولی خواهد نمود و این بیماری درماندگی در جامعه با تسريع و تعمیق بیشتری شیوع پیدا خواهد کرد.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
شنبه ۳ خرداد ۱٤۰٤