وقتی زن بودن جرم است؛از نان تا زندان،از اعتراض تا اعدام،از اعتصاب تا انقلاب

الهام فتحی

الهام فتحی فعال حقوق زنان

“کسانی که حرکت نمی‌کنند، متوجه زنجیری که بر دست و پا دارند نمی‌شوند”. در روزگاری که چرخ کامیون‌ها نمی‌چرخد،کوره‌های فولاد خاموش مانده‌اند و فریادهای کارگران در کف خیابان‌ها می‌پیچد،صدایی در این هیاهو مدام به حاشیه رانده می‌شود:صدای زنانی که هم کار می‌کنند،هم می‌سازند،هم مبارزه می‌کنند و هم سرکوب می‌شوند. در میانه‌ی اعتصاب‌ها،اعتراض‌ها و خیزش‌ها،آنچه پنهان‌تر از همیشه است،داستان زنانی‌ست که نه‌تنها برای نان،بلکه برای نفس کشیدن،برای زنده بودن،برای آزاد بودن،می‌جنگند و این جنگ،گاهی در خیابان است،گاهی در خانه و گاهی پشت دیوارهای بلند زندان.

در اعتصاب سراسری کامیونداران که این روزها خبرش دهان به دهان می‌چرخد، شاید بیشترین تصویرهایی که به چشم می‌آیند، چهره‌ی مردان راننده باشد. اما در سایه‌ی این اعتصاب، زنانی هستند که سفره‌ی خانه را با حداقل‌ها جمع‌وجور می‌کنند،با اضطراب نان و اجاره دست‌ و پنجه نرم می‌کنند و گاهی حتی پنهانی صدای همسران‌شان را در این مبارزه تقویت می‌کنند.آن‌ها بخشی از این مقاومت‌اند،حتی اگر رسانه‌های رژیم از آن‌ها حرفی نزنند.

در دل کارخانه‌های فولاد،نساجی،پتروشیمی و آموزش و درمان،زنانی هستند که با حقوق کمتر،امنیت شغلی شکننده‌تر و آزارهای روزمره‌ی محیط کار سر می‌کنند.بسیاری از این زنان حتی در آمار رسمی کارگران محاسبه نمی‌شوند.آن‌ها “نیروی قراردادی،کارگر خدماتی یا معلم حق‌التدریس” نامیده می‌شوند،اما نقش‌شان در چرخش چرخ این جامعه انکارناپذیر است.

همزمان با اعتراضات کارگران و معلمان و دانشجویان،سرکوب و ابزارهای مختلف آن نیز گسترده‌تر از همیشه ادامه دارد.در روزهای اخیر،بار دیگر موجی از اعدام‌ها در سکوت خبری اتفاق افتاده است.اعدام‌هایی که اغلب بدون دادرسی عادلانه با اعترافات زیر شکنجه و در روندهای قضایی مبهم انجام می‌شود.در این میان،زنان نیز قربانیان بی‌صدای این ماشین مرگ‌اند؛از زنان متهم به جرایم سیاسی گرفته تا آن‌هایی که تنها به دلیل دفاع از حق خود یا اعتراض به شرایط غیرانسانی،در خطر مرگ قرار می‌گیرند.

اعدام،بالاترین شکل سرکوب است،اما پیش از آن،زندان ایستاده است و زندان‌های رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی،به‌ویژه برای زنان،تبدیل به مکان‌هایی برای نابود کردن هویت،بدن و روح شده‌اند.زنان زندانی سیاسی با محرومیت از درمان،بازجویی‌های توهین‌آمیز،سلول انفرادی طولانی‌مدت،شکنجه‌ی روانی و گاه تجاوز مواجه‌اند.آن‌ها نه‌تنها مجازات می‌شوند،بلکه تحقیر می‌شوند؛چون هم زندانی ‌اند،هم زن.

در کنار سرکوب دولتی و قضایی،ما با نوع دیگری از خشونت مواجه‌ایم؛خشونتی که در خانه،در خانواده و با نام ناموس اتفاق می‌افتد.در ماه‌های اخیر،قتل‌های ناموسی بار دیگر تیتر خبرها شده‌اند؛زنانی که به دست پدر،برادر یا همسرشان کشته شدند،تنها به جرم عشق،طلاق،انتخاب پوشش یا حتی صرفاً متفاوت بودن.این زن‌کشی‌ها تنها جنایت خانوادگی نیستند بلکه محصول فرهنگی‌ هستند که زن را نه انسان،بلکه “مالکیت مرد” می‌بیند.

در بسیاری از موارد،قانون نیز پشت این خشونت می‌ایستد،قوانینی که قاتل را با چند ماه زندان یا حتی کمتر آزاد می‌کند،چون “غیرت” را تخفیف‌دهنده جرم می‌داند.زنانی که در دادگاه‌ها شنیده نمی‌شوند،در رسانه‌ها بی‌صدا دفن می‌شوند و در خانواده‌ها به آبرو تقلیل می‌یابند،هم‌سرنوشت زنانی هستند که در زندان اوین و قرچک،به خاطر آزادی‌خواهی محاکمه می‌شوند.هر دوی این زنان،قربانی ساختاری هستند که زن را یا مطیع می‌خواهد یا نابودش می‌کند.

چند روز پیش،روز جهانی حمایت از زندانیان سیاسی بود.در ایران اما،این روز نه در رسانه‌های رسمی بازتاب یافت و نه حتی در بخش عمده‌ای از فضای مجازی داخل کشور به آن پرداخته شد.گویی فراموش کرده‌ایم که صدها انسان،تنها به خاطر نوشتن،فریاد زدن،اعتراض کردن یا حتی شجاعتِ تنها بودن در زندان‌اند و در میان آن‌ها،زنانی هستند که نه‌تنها هزینه‌ی اعتراض،بلکه هزینه‌ی جنسیت خود را نیز می‌پردازند.

نام‌هایی چون شریفه محمدی، وریشه مرادی، پخشان عزیزی، مریم اکبری منفرد، فاطمه سپهری، سپیده قلیان، گلرخ ایرایی، زهرا صفایی، بهاره هدایت و ده‌ها زن دیگر نماد این مقاومت‌اند.زنانی که در زندان هم سکوت نکردند،همبستگی ساختند،نامه نوشتند،فریاد زدند.زنانی که نشان دادند زن بودن،در جامعه‌ای مردسالار و استبدادی،خود به‌تنهایی یک جرم است. در جنبش “زن،زندگی،آزادی” زنان نه‌تنها نماد که محرک اصلی تغییر بودند.اما این جنبش،جدا از مبارزات کارگری نیست.همان زنانی که برای حجاب اجباری مقاومت کردند،همان‌هایی هستند که امروز در خطوط تولید،در بیمارستان‌ها،در مدارس و در خانه‌ها،با فقر،تبعیض و بی‌عدالتی مقابله می‌کنند.

وقتی یک زن کارگر اعتصاب می‌کند،او نه‌تنها برای دستمزد که برای احترام،برای ایمنی،برای دیده شدن می‌جنگد و وقتی یک زن بازداشت می‌شود،این فقط دستگیری یک معترض نیست،بلکه تلاشی برای ساکت کردن صدای نیمی از جامعه است اما این صدا خاموش نمی‌شود. ما این روزها در کشوری زندگی می‌کنیم که خشم،فقر،نابرابری و سرکوب در آن نهادینه شده اما در همین سرزمین،زنان در حال بازتعریف هویت خود به‌عنوان سوژه‌های فعال تاریخ‌اند.آن‌ها دیگر فقط “مظلوم” نیستند؛آن‌ها رهبرانی در سایه اند حتی اگر صدایشان خفه شود.آن‌ها در خطوط مقدم اعتراضات ایستاده‌اند،در زندان‌ها شعر می‌نویسند،در خانه‌ها فرزندان آگاه تربیت می‌کنند و در کارخانه‌ها به همکاران‌شان شجاعت یاد می‌دهند. از کامیون‌دارانی که دیگر طاقت ندارند،تا پرستارانی که در شیفت شب از خستگی گریه می‌کنند و تا زنانی که در سلول‌های تاریک ولیعصر و اوین در انتظار تماس کوتاهی با فرزندان‌شان‌اند،همه‌ و همه تکه‌هایی از یک پازل بزرگ‌اند:پازلی به نام مقاومت.

من،به عنوان زنی که تنها ابزارم کلمه است،وظیفه دارم صدای آن‌هایی باشم که در دود کامیون‌ها،در آتش کوره‌ها،در سردخانه‌های قوه‌ی قضائیه و در سلول‌های انفرادی ناپدید شده‌اند.زنانی که نه آمارند،نه تیتر،بلکه حقیقت‌اند و حقیقت این است:تا وقتی زن بودن جرم است،نوشتن،اعتصاب و فریاد،وظیفه همگانی است. ما زنانی هستیم که از دل اعتصاب‌ها،فریادها و اشک‌ها برخاسته‌ایم.ما نه تنها برای نان که برای آزادی،برای کرامت،برای حق بر بدن،حق بر کار و حق بر زندگی می‌جنگیم.در برابر زندان،ما همبستگی را می‌سازیم.در برابر اعدام،ما صدا می‌شویم و در برابر فراموشی،ما حافظه‌ایم. ما نه قربانی،که مبارزیم و تا زمانی که چرخ‌های این ظلم می‌چرخد،صدای ما نیز بلندتر خواهد شد.از خیابان تا سلول،از کارخانه تا خانه،از یک زن تنها تا میلیون‌ها زن در سکوت،ما هستیم و خواهیم ماند.زن بودن در ایران،خود یک مقاومت است و ما،نسل زنانی هستیم که دیگر به عقب برنمی‌گردند.

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری