مهرداد لطفی
فقر و فساد و ظلم در یک جامعه دو باز تاب دارد:
برخاستن برای از بیخ بر کندن ریشه فساد و تباهی
همسو شدن با عاملان این روزگار پر ادبار برای بقا
در چنین موقعیتی بخش هایی از مردم از سر استیصال بخاطر آن که کورسویی برای تغییر نمی بینند ،برای بقا با سیاستهای فرهنگی و اقتصادی قدرت، حاکم همسو می شوند و فکر می کنند این هم سویی منافع آن ها را تامین می کند . ممکن است در کوتاه مدت چنین باشد .این رویکرد و این نگرش برای بقاء بر خلاف ظاهرش کمکی به بقاء نمی کند بخاطر آن که کمک می کند به دیرپایی استبداد که متکی بر کلپتوکراسی یا دزد سالاری ست و باعث می شود اقشار پائینی جامعه هرچه بیشتر در منجلاب فقر فرو بروند و در تله معیشت خود گرفتار شوند. ساختاری که ایدئال رژیم های فاسد استبدادی ست . همیشه چنین است که فقر با ملات نادانی ساروج محکمی می سازد برای بقای رژیم های استبدادی .برای دیر پا ماندن نظامی که باعث سیاه روزی هم اینان است .
یک بخش دیگر که با نظام های فاسد استبدادی هم سویی دارند و بقای نظام را هم راستای منافع خود می بینند بخش های فرو دست جامعه نیستند که فقرشان با جهالت شان توام است بخش های بالایی خرده بورژوازی مرفه است که از قبل رانت و فساد و اقتصاد نابسامان و کازینویی حاکم فربه شده اند و سود و بقاء و ادامه بالا بردن صفر های حساب های بانکی خود را در ادامه نظام حاکم می بینند. اینان در هر بزنگاه از سوراخ های خود بیرون می آیندپوز مصلح اجتماعی و طرفداران تغییر بدون خشونت به خود می گیرند و کمک می کنند به ادامه نظام موجود. اینان در پی آنند که به مناسبات حاکم هیچ خدشه ای وارد نشود تا بتوانند در پناه این هرج و مرج اقتصادی شکم خود را فربه کنند. این یک روی سکه چرایی تداوم وضع موجود و استبداد کنونی ست. روی دیگر این سکه بر می گردد به حاکمیتی که تمشیت امور می کند.
تجربه چند دهه حکومت به حکومتگران یاد داده است که این گزاره طلایی لنین را آویزه گوش کنند و در هر اذان صبح بعد از نماز یومیه چون ذکر اعظم تکرار کنند که انقلاب زمانی حادث می شود که پائينی ها نخواهند و بالایی ها نتوانند. پائينی ها که سال هاست در بزنگاه هایی که فضایی برای اعتراض باز بود گفتند آن هم با صدای بلند گفتند که نمی خواهند .پس باید مواظب باشند در بالا رخنه ای ایجاد نشود .بهمین خاطر مدام در حال یک دست کردن حاکمیت حول محور ولایت بوده اند. و در این مدت تیم ولی امرآن قدر هشیاری داشته است که به محض خللی در وفاداری افراد آن ها را برای یکدستی قدرت به بیرون پرتاب کند . مدام در موقعیت های بحرانی افراد را مورد سنجش قرار می دهد تا آن ها را که اراده متزلزلی در سرکوب حرکت های مردم دارند تصفیه کند .
از آن جا که این حکومت از دل یک انقلاب بیرون آمده است این توان و پتانسیل را دارد که با تصفیه مداوم فقط آن ها که وفاداری و اطاعت شان درعمل مشخص شده است در در تیم حکومتی بمانندو یک گروه کوچک و اندک و منسجم درنزد ولایت امر ارجح است بر گروهی بزرگ با ده ها تضاد و مشکلات معرفتی. و از آن سوی درپایین نیز با قدرت یک دست بدون ترحم و با خشونت هر تشکلی را نابود می کند.
توازن قوا
بهم خوردن توازون قوابدین شکل که تا کنون ادامه داشته است نیازمند پائينی هاست. طبقه فرودست و روشنفکران ارگانیک این طبقه راهی جز تشکل و سازماندهی ،راهی جز یافتن شعارهایی فراگیر و بمیدان کشیدن تمامی نیروها ندارندآن هم برای جنگی تام و تمام. برای بهم زدن سیکل شورش و سرکوب و رسیدن به جایی که جامعه مدنی بتواند با تمام توش و توان خود خواسته هایش را بر اقلیت حاکم تحمیل کند و گرز فرمانروایی مطلقه را از دست نیروهای ولی امر بیرون بیاورد . جامعه باید به آن درجه از بصیرت و شهامت برسد که در برابر نظامی که باعث سیه روزی آنان شده است بایستد و با صدای بلند بگوید که حاضر نیست این گونه زندگی کند.و خواستار زیر و زبر شدن مناسبات موجود است و این یعنی انقلاب.