سلطنت‌طلبان و اتکا به قدرت‌های خارجی

بهروز ورزنده

بهروز ورزنده

در سال‌های اخیر، واژه‌ی «نیروی نیابتی» به مفهومی کلیدی در تحلیل سیاست خاورمیانه بدل شده است. معمولاً وقتی این اصطلاح به کار می‌رود، ذهن ما به‌سوی گروه‌هایی مانند حزب‌الله، حماس یا حوثی‌ها می‌رود؛ گروه‌هایی که با تکیه بر حمایت‌های مالی، نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی، منافع تهران را در منطقه پیش می‌برند. گرچه ممکن است این گروه‌ها در برخی تاکتیک‌ها استقلال عمل داشته باشند، اما در نهایت در راستای اهداف تهران فعالیت می‌کنند.

در سوی دیگر، اسرائیل قرار دارد؛ کشوری که اگرچه در ظاهر یک قدرت مستقل به نظر می‌رسد، در عمل از نظر نظامی، امنیتی و سیاسی به‌شدت به ایالات متحده وابسته است. این وابستگی چنان گسترده است که بسیاری، اسرائیل را نیروی نیابتی آمریکا در منطقه می‌دانند—هرچند به‌دلیل ساختار رسمی و دولتی آن، این تعبیر کمتر رایج است.

اکنون اما، نوع تازه‌ای از نیابت در حال شکل‌گیری‌ست؛ این‌بار در میان برخی از مخالفان جمهوری اسلامی. مورد مشخص، جریان سلطنت‌طلب و شخص رضا پهلوی است. آنچه این جریان دنبال می‌کند، به‌طرز نگران‌کننده‌ای یادآور الگویی است که چهار دهه پیش توسط مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق اجرا شد. رجوی در دوران جنگ ایران و عراق، با ادعای مبارزه با حکومت، به صدام حسین پناه برد و عملاً سازمان خود را به بازوی نیابتی رژیم بعث تبدیل کرد. مردم ایران، با وجود نارضایتی از وضعیت موجود، این اتحاد را خیانتی آشکار دانستند و آن جریان را طرد کردند.

امروز، سلطنت‌طلبان خارج از کشور، در حالی‌که مردم درون ایران با شجاعت و فداکاری مبارزات واقعی برای آزادی را پیش می‌برند، می‌کوشند با اتکا به قدرت‌های خارجی، راه خود را در رسیدن به قدرت هموار کنند. رضا پهلوی در اظهاراتی متعدد خواستار حمایت مستقیم اسرائیل و ایالات متحده برای براندازی جمهوری اسلامی شده است—نه فقط در قالب تحریم‌های اقتصادی، بلکه حتی از طریق اقدام نظامی. عباراتی مانند «سر مار در تهران است و باید کوبیده شود» نمونه‌ای از ادبیاتی است که ذهنیتی مداخله‌گر و وابسته را بازتاب می‌دهد.

او دیدارهایی رسمی با چهره‌های افراطی اسرائیلی، از جمله بنیامین نتانیاهو، ترتیب داد و آشکارا از آن‌ها خواست تا در پروژه‌ی سرنگونی جمهوری اسلامی نقش مستقیم ایفا کنند. اما زمانی که موجی از واکنش‌های منفی و خشم افکار عمومی علیه او برخاست، تلاش کرد با انکار یا بی‌اعتنایی، ماجرا را کم‌اهمیت جلوه دهد. این در حالی است که حافظه‌ی جمعی جامعه، چنین مواضعی را به‌روشنی به یاد دارد. اکنون، با تکرار انکارها و سکوت در برابر شواهد، رضا پهلوی می‌کوشد ماجرا را بی‌سر و صدا جمع کند—بی‌آنکه نشانی از مسئولیت‌پذیری یا شفافیت در کار باشد.

اما این پنهان‌کاری‌ها واقعیت را تغییر نمی‌دهند. آن‌چه آشکار است، این است که پروژه‌ی مورد نظر رضا پهلوی، تکرار تجربه‌ای شکست‌خورده است: تبدیل شدن به نیروی نیابتی—این‌بار برای اسرائیل—به امید تغییر رژیم از بیرون. تاریخ ما آکنده از نمونه‌هایی است که نشان می‌دهند توسل به بیگانه نه‌تنها مشروعیت نمی‌آورد، بلکه به طرد دائمی از سوی ملت می‌انجامد. از اتحاد مسعود رجوی با صدام حسین تا همکاری سلمان فارسی با اعراب مهاجم در صدر اسلام، هیچ‌یک در حافظه‌ی تاریخی مردم به‌عنوان قهرمان باقی نمانده‌اند.

تلاش برای دستیابی به قدرت از طریق اتکاء به رژیمی مانند اسرائیل، که سیاست‌های آن در تضاد با اصول انسانی و حقوق بشر است، سرانجامی جز سقوط اسفناک نخواهد داشت. راه نجات ایران، نه از مسیر وابستگی و هم‌راستایی با رژیم‌هایی چون اسرائیل، بلکه از دل جنبش‌های اصیل مردمی، عدالت‌خواهانه و مستقل خواهد گذشت.

سلطنت‌طلبان شاید امروز، همچون رجوی در گذشته، ادعا کنند که این انتقادها بخشی از جنگ روانی مخالفین است. اما تاریخ همیشه قضاوت خود را کرده است. در نهایت، این مردم ایران‌اند که با آگاهی و حافظه‌ی تاریخی‌شان تصمیم خواهند گرفت چه کسی را بپذیرند و چه کسی را برای همیشه کنار بگذارند.

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری