گفتگو با فریبرز سنجری درباره روزهای منتهی به قیام بهمن 57 و تکوین تشکیلات چریکهای فدایی خلق ایران (31)

فریبرز سنجری

توضیح پیام فدایی: با اوج گیری انقلاب سال های 56 و 57 که آزادی زندانیان سیاسی در جریان آن، یکی از خواست های توده های ‏میلیونی بپاخاسته بود، رژیم وابسته به امپریالیسم شاه که زیر ضربات انقلاب، آخرین نفس های خود را می ‏کشید، مجبور به تن دادن به خواست انقلاب و آزادی زندانیان سیاسی از زندان های سراسر کشور گشت. در 30 ‏دی ماه سال 1357 آخرین دسته از زندانیان سیاسی از سیاهچال های رژیم شاه آزاد گشتند. به همین مناسبت ‏گفتگوئی ترتیب داده ایم با رفیق فریبرز سنجری که در آن سال جزء آخرین دسته زندانیان سیاسی بود که از زندان ‏آزاد شدند. در این گفتگو به این واقعه و سیر پر شتاب رویدادها در آن روزهای پر خروش انقلاب می پردازیم و به ‏خصوص تلاشمان این است که برای روشنی افکندن بر گوشه ای از تاریخ پر فراز و نشیب آن دوره به ویژه برای ‏نسل جوان، از چرایی و چگونگی جدایی رفقای معتقد به نظرات اولیه چریکهای فدائی خلق _که با نام رفیق ‏مسعود احمدزاده شناخته می شود_ از سازمان چریکهای فدائی خلق بعد از قیام بهمن جویا شویم و به خصوص ‏دید واقعی تری از چگونگی تشکیل مجدد چریکهای فدائی خلق ایران و روندی که طی کرد، به دست آوریم. بخشهای قبلی این گفتگو در سایت siahkal.comبرای علاقه‌مندان قابل دسترسی‌ست.

پیام فدایی: داشتید در باره رویدادهای 30 خرداد 1360 صحبت می کردید اما بگذارید کمی به عقب برگردیم و در باره اوضاع کردستان بپرسیم که در بهار سال 60 اوضاع چگونه بود؟

فریبرز سنجری: در پاسخ به این پرسش باید تاکید کنم که به رغم همه یورش های ارتش و سپاه پاسداران به پیشمرگان جنبش خلق کرد و به رغم همه عقب نشینی هائی که بر این جنبش تحمیل شده بود، اما در آن زمان مناطق آزاد شده در کردستان هنوز وجود داشت و تا آن موقع نیرو های جمهوری اسلامی نتوانسته بودند کل منطقه کردستان را به زیر سیطره خود درآورند.

واقعیت این بود که این جنبش هم از دسیسه ها و سرکوبگری‌های جمهوری اسلامی در رنج بود و هم از فقدان یک رهبری کمونیستی که قادر باشد همه انرژی های موجود در جنبش را متحدا علیه جمهوری اسلامی یعنی کانال اصلی سلطه امپریالیسم در ایران به‌ کار گیرد و خلق کرد را جهت رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود هدایت کند . البته جای شکی نبود که با شروع یورش سراسری و سیستماتیک جمهوری اسلامی به مردم انقلابی و سازمان‌های سیاسی در سراسر کشور، دیر یا زود کردستان و پیشمرگان دلیر خلق کرد نیز در سطح وسیع تر و وحشیانه‌تری آماج هجوم این نیرو ی ضد انقلابی و مزدورقرار خواهند گرفت.

پرسش: از ضرورت اتحاد همه نیروها علیه جمهوری اسلامی در کردستان صحبت کردید اما تا جائی که ما می‌دانیم حزب دمکرات که نیروی بزرگی در جنبش کردستان بود در 7 اسفند سال 1359 به دفتر “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه کارگر” در بوکان حمله کرد و تعدادی از آنها را کشت. در این زمینه چه می گوئید؟

پاسخ: بله متاسفانه این اقدام سرکوبگرانه یکی از عملکردهای ضد مردمی حزب دمکرات بود. در جریان این اقدام ضد انقلابی سه تن از نیروهای سازمان پیکار کشته شدند. این اقدام بدون شک نمی‌توانست مورد تائید هیچ نیروی انقلابی قرار گیرد؛ و به همین دلیل هم بیشتر نیرو‌ها آنرا محکوم نمودند. البته کارهای این چنینی حزب دمکرات به همین مورد هم خلاصه نمی‌شود چون تا جائی که به یاد می‌آورم در زمستان همین سال آنها در بوکان تلاش کردند که میتینگ کومه له را به هم بزنند که به زخمی شدن یکی از پیشمرگان کومه‌له منجر شد. یا در 23 فروردین ماه 1360 نیمه شب دکه‌های تعدادی از سازمان‌های سیاسی در بوکان را به آتش کشیدند و وقتی صدای همه در آمد فریبکارانه اطلاعیه دادند که آتش زدن دکه ها با مشی اصولی حزب در تقابل می‌باشد؛ و مدعی شدند که این کومه‌له است که جوانان نا آگاه کرد را تحریک می‌کند تا حاکمیت حزب را زیر سوال ببرد؛ البته روشن است که این ادعا توجیحی بیش نبود. اما به رغم این ادعاها، آنها از تجمع مردم در مقابل دکه‌های آتش گرفته جلوگیری کردند و تهدید به تیراندازی کردند و عملا با زور مردم را پراکنده نمودند. باید تاکید کنم که حزب دمکرات در آن زمان خود را نیروی اصلی جنبش خلق کرد می‌دانست و تنگ نظرانه مدعی بود که بقیه سازمان‌ها دارند از فضای بازی که به قدرت آتش پیشمرگان این حزب ایجاد شده استفاده می‌کنند بدون اینکه هزینه‌ای متقبل شوند. یعنی این حزب عملا بهائی برای حضور و نقش بقیه سازمان‌ها قائل نبود. با این همه البته حزب دموکرات اکثر نیروها را هم به اتحاد فرا می‌خواند. واضح است که منظور از آن فراخوان ها، ایجاد “اتحاد”‌هائی بود که معنایش پذیرش رهبری این حزب بود. جای تردید نیست که با چنین روشهائی اتحاد ضروری برای پیشرفت جنبش برقرار نمی‌شد و نشد. به واقع این یکی از ضعف های بزرگ جنبش خلق کرد بود.

پرسش: آیا وجود مناطق آزاد به خاطر مشغول بودن جمهوری اسلامی در جنگ با عراق نبود؟

پاسخ: اگر بر مبنای تجربه بگویم، تجربه نشان داد که به رغم جنگ با عراق، رژیم ددمنش جمهوری اسلامی لحظه‌ای هم از سرکوب کردستان دریغ نورزید. قبلا هم گفته‌ام که در همان شرایط جنگ با عراق آنها وحشیانه مهاباد را بمباران کرده و ده‌ها نفر از اهالی این شهر را کشتند. دلیل اصلی وجود مناطق آزاد در کردستان این بود که رژیم به فرصت نیاز داشت تا یورش اصلی خود را شروع کند. نباید فراموش کرد که این رژیم در شرایط جنگ با عراق، هم بنی صدر را از ریاست جمهوری عزل نمود و هم درگیر جنگ خونینی با مجاهدین شد. هدف اصلی جمهوری اسلامی از روز اول به قدرت رسیدن توسط اربابان امپریالیست خود، سرکوب انقلاب توده ها و پس گیری دستاوردهای آن انقلاب و قیام بهمن بود که گام به گام این سیاست را پیش برد و در آن زمان هم در حال پیشبرد آن بود. گرچه در همه جا جنگ با عراق و وجود دشمن خارجی را مستمسکی برای عدم رسیدگی به مطالبات بر حق مردم جلوه می داد.

پرسش: اتفاقا در اعتصاب رانندگان شرکت واحد در اسفند ماه 1359 شاهد بودیم که شرایط جنگی را دلیل عدم پرداخت مطالبات رانندگان اعلام کردند؟

پاسخ: درست می‌گوئید. یکی از ترفند‌های جمهوری اسلامی همواره این بود که جنگ با عراق را عامل همه نابسامانی‌ها قلمداد کند و به واقع عدم رسیدگی به خواست‌های مردم و حتی سرکوب آنها را درگیر بودن در جنگ با عراق جلوه می‌داد. در همین مورد اعتصاب رانندگان شرکت واحد هم، کارگران بخشی از دستمزدشان که به نام عیدی پرداخت می‌شد را می خواستند. اما مسئولین به بهانه جنگ مدعی بودند که بودجه ندارند و به همین دلیل هم نمی‌توانند عیدی کارگران را بدهند. اما در همان زمان سردمداران جمهوری اسلامی از جمله رفسنجانی میلیون‌ها دلار از کشور خارج و در بانک‌های خارجی برای خود و اقوامشان ذخیره می‌کردند. به هر حال اگر جنگ ایران و عراق هزاران مزیت برای امپریالیست‌ها یعنی سازماندهندگان اصلی آن در بر داشت برای نوکران ایرانی امپریالیست‌ها علاوه بر ایجاد فرصت برای مال‌اندوزی، این حُسن را هم داشت که همه مشکلات ناشی از حاکمیت سیستم سرمایه‌داری وابسته در کشور را به گردن شرایط جنگی بیاندازد. اتفاقا ما در اعلامیه‌ای که به تاریخ 5 اسفند 1359 در رابطه با اعتصاب رانندگان شرکت واحد صادر کردیم ضمن دفاع از اعتصاب رانندگان شرکت واحد به افشای این ترفند ضد مردمی پرداختیم.

پرسش:بگذارید بار دیگر به شرایط پس از 30 خرداد 60 بازگردیم و بپرسیم که یورش سیستماتیک جمهوری اسلامی به مردم و سازمان‌های سیاسی چه تاثیراتی روی حرکت تشکیلات چریکهای فدائی خلق داشت؟

پاسخ: خوب به‌طور طبیعی ما هم همچون همه سازمان‌های سیاسی زیر ضرب هر چه شدید‌تر دشمن قرار گرفتیم. جمهوری اسلامی پس از 30 خرداد با توجه به دستگیری وسیعی که از توده‌های انقلابی و نیروهای سیاسی کرده بود شروع کرد به اعدام دسته دسته از زندانیان سیاسی و بعد هم با وقاحت تمام هر روز اسامی تعداد زیادی که اعدام شده بودند را علنا اعلام می‌کرد. آنها برای مقابله با مردمی که در انقلاب 57 و قیام بهمن شرکت داشتند و به زیر کشیدن شاه را تجربه کرده و به درستی در خود احساس قدرت می‌کردند خود را مجبور می‌دیدند با وحشی‌گری هرچه تمامتر به سرکوب توده‌ها بپردازند تا بتوانند با ایجاد فضای رعب و وحشت این دستاورد بزرگ توده‌ها را در ذهن آنها بشکنند و رژیم ضدخلقی خود را در جامعه کاملا مسلط کنند. به همین دلیل هم سردمداران رژیم با وقاحت تمام در رادیو و تلویزیون جهت نمایش حد بی‌رحمی و شقاوت خود حتی از “تمام‌کُش” کردن زخمی ها سخن می‌گفتند. خلاصه در آن روزها رژیم جمهوری اسلامی جهت کشتن روحیه مبارزاتی در توده‌ها و روشنفکران مبارز هیچ جنایتی نبود که از ارتکاب به آن امتناع کند. آنها حتی از کشتن کودکان تا مادران و سالخوردگان و سپس نمایش این جنایت برای عموم کوتاهی نمی کردند.

انفجار در دفتر حزب جمهوری اسلامی در 7 تیر ماه و کشته شدن تعداد زیادی از طرفداران رژیم بهانه‌ای برای توجیه تشدید جنایات‌ حاکمیت شد که آنها هیچ محذوریتی در این زمینه برای خود قائل نبودند. بلندگوهای تبلیغاتی حکومت حتی برای نشان دادن حد بی‌رحمی رژیم، تبلیغ می‌کردند که فلان آخوندی که حاکم شرع فلان منطقه بوده حکم اعدام فرزند خود را نیز صادر کرده است. از سوی دیگر فضای بگیر و ببند شدیدی در سظح شهرها به راه انداختند و در همه جا پاسداران رژیم شروع کردند به ایجاد مراکز گشت و متوقف کردن ماشین‌ها که این امر، تردد سالم از لحاظ امنیتی در سطح شهر‌ها برای نیروهای انقلابی را خیلی سخت نموده بود. طبیعی بود که این بگیر و به بند‌ها و این راهبندان‌های خیابانی تحرک رفقا را محدود می‌کرد. ما (چریکهای فدائی خلق) در شرایطی وارد این وضعیت دشوار می‌شدیم که اختلافات درونی تشکیلات‌مان هم هر روز بیشتر تشدید می‌شد که همانطور که می‌دانید منجر به یک انشعاب غیر اصولی در صفوف نیروهای ما شد. بنابراین تأثیر شرایط دشوار پیش‌آمده بر ما دشوارتر و سخت‌تر هم شد.

پرسش: در موج وسیع اعدام هائی که در آن روزها نام بردید اعضا و هواداران سازمان‌های مختلف وجود داشتند. آیا از رفقای تشکیلات هم کسانی بودند که در آن روزها و در آن شرایط دهشتناک اعدام شده باشند؟

پاسخ: واقعیت این بود که نیروهای همه سازمانها زیر ضرب ماشین سرکوب و کشتار رژیم قرار داشتند و این امر به سازمان خاصی مربوط نمی‌شد. سیاست جمهوری اسلامی روشن بود یا باید در مقابلش پرچم تسلیم بلند می‌کردی و یا زیر ضرب پاسداران بی‌همه چیزش قرار می‌گرفتی. بنابراین به جز نیروهای حزب توده و اکثریت که در آن زمان به هر ساز رژیم می‌رقصیدند بقیه همه زیر ضرب بودند. رفقائی از تشکیلات ما جزو اولین دسته اعدام شده ها بودند که 31 خرداد 13 تیرباران شدند.

این رفقا بهنوش آذریان (رفیقی که در زمان اعدام حامله نیز بود) و منوچهر اویسی بودند که قبلاً هم از آنها نام بردم. همچنین در میان اسامی‌ای‌ که روز سوم تیرماه سال 1360 به عنوان اعدام شدگان منتشر شد نام رفیق عزیز ما اسمر آذری نیز وجود داشت که نزدیک دو ماه قبل در تبریز دستگیر شده بود؛ اما حالا دژخیمان جمهوری اسلامی فرصت را برای تیربارانش مهیا دیده بودند. از دلائل این کینه مرگبار جمهوری اسلامی به این رفیق دلاور که در زندگینامه رفیق اسمر نیز قید شده همانا آن بود که در جریان محاکمـه به دلیل فحاشی های موسوی تبریزی به کمونیست‌ها و نیروهای مبارز، رفیق اسـمر با شـجاعت تمام سیـلی محکمی به صـورت وی زده بود کـه در اثر آن عمامـه از سـر این آخوند مرتجع افتاده بود. حالا به دنبال حادثه 7 تیر ماه دژخیمان جمهوری اسلامی فرصت را برای انتقام از این دختر مبارز و شجاع مهیا دیده و رفیقی که خودشان به حبس ابد محکوم کرده بودند را تیرباران نمودند. همچنین می‌توانم به رفقا بهزاد مسیحا ، نوروز قاسمی و مادر انقلابی روح انگیز دهقانی خواهر رفیق اشرف دهقانی اشاره کنم که در 8 تیر ماه وحشیانه در تبریز اعدام شدند. با گرامیداشت خاطره این رفقا لازم است تاکید کنم که رفیق بهزاد مسیحا از زندانیان زمان شاه بود که چند ماه پیش همراه با رفیق نوروز قاسمی در اطراف میاندوآب دستگیر شده بود و حتی نام اصلی خود را هم به بازجوها نگفته بود؛ به همین دلیل هم پس از اعدام، هویت وی در روزنامه های حکومتی با نام غیر واقعی “فریدون طهماسبی” اعلام شد. این رفقا نیز در فضای کشتار بعد از 30 خرداد و رویداد 7 تیر وحشیانه توسط دژخیمان جمهوری اسلامی تیرباران شدند. در مورد مادر انقلابی رفیق روح انگیز دهقانی باید تاکید کنم که این عمل جنایتکارانه با خشم و نفرت بسیاری در سطح جامعه مواجه و به یک رسوایی دیگر از رژیم ضد خلقی جمهوری اسلامی در افکار عمومی بدل گشت.

(ادامه دارد)

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری