خالد عزیزی، لبیک به دو ارباب و تقابل با دمکراسی خواهی

شورش کریمی

«استعمار نه تنها جسمِ مستعمره‌شدگان را به زنجیر می‌کشد، بلکه روان آن‌ها را نیز مسموم می‌کند. او به ما یاد می‌دهد که خودمان را حقیر ببینیم، و نجات را تنها در تقلید از ارباب جستجو کنید. استعمارگر موفق می‌شود حتی رویاهای ما را تصرف کند. این دقیقاً همان دامی است که سرمایه داری ملی وابسته در آن گرفتار می‌شود؛ آن‌ها با شعارهای میهن‌پرستانه به قدرت می‌رسند، اما در عمل همان نقشه‌های استعمارگران را اجرا می‌کنند.»

فرانتس فانون

در سخنرانی اخیر خالد عزیزی در مقر حزب دموکرات کردستان ایران، که با عنوان “روابط دیپلماتیک، ایران و شرق کردستان در معادلات بین‌المللی” به زبان کردی برگزار شد، مواضعی مطرح شد که بار دیگر تناقضات درونی این جریان را از زبان عزیزی به نمایش گذاشت. وی در جمع بخشی از کادر رهبری حزب دموکرات کردستان ایران، از لزوم تعامل با “تهران” بازیگران منطقه‌ای و بین‌المللی سخن گفت، بی‌آنکه حتی یک کلمه در مورد جنایات، سرکوب ها و ستم های جمهوری اسلامی و از حقوق پایمال شده ملت کرد سخنی به میان آورده باشد . در مقابل جای خالی آنرا با آژیتاسیون سبک و بی مایه در مورد جریان چپ، سوسیالیست و کمونیست پر کرد. گفته های خالد عزیزی در این زمینه از نوعی بود که معمولا حتی راست ترین جریانها نیز چنین ادعاهای را بسیار با احتیاط و در لفافه مطرح می کنند. وی کار بی مایه گوئی را به جائی رساند که ادعا کرد حوزه علمیه قم را کمونیستها تشکیل داده اند.

اگر خالد عزیزی (یا جریان او) به جای مبارزهٔ رادیکال همراه با اپوزسیون مترقی ایران برای رهائی از چنگال جمهوری اسلامی، به سازش با این رژیم و دریوزگی مذاکره دلخوش کرده است ، نه تنها روحیه تسلیم طلبی خود را به نمایش می گذارد، بلکه در عین حال یک دیپلماسی عقب مانده و سترون را نیز نمایندگی می کند. در واقع این بار هم مانند خروس نابوقت می خواند. بیاد داریم که هنوز یک ماه از موشک باران قلعه دموکرات در منطقه کویه نگذشته بود و در حالی که ۱۶ تن از کادرها و اعضاء رهبری حزب جانشان را از دست داده بودند، وی ندا می داد «آدرسمان را به جمهوری اسلامی بدهیم تا با زبان گفتگو و نه با موشک به سراغمان بیایند» ( نقل به معنی). نشان به آن نشانی که خالد عزیزی آدرس را هم داد و جمهوری اسلامی باز هم با موشک به سراغشان آمد. ما از خالد عزیزی انتظار نداریم که انقلابی باشد، یا انقلابی عمل کند، زیرا «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اما قاعدتا انتظار داریم که ۴۶ سال فعالیت سیاسی و چندین تجربه شکست خورده در میز مذاکره با حکومت اسلامی لااقل قدری وی را سر عقل آورده باشد. اما بسیار طبیعی است که از خالد عزیزی و حزبش انتظار داشت که لااقل از تجربه حزب خودش در تشخیص شرایط و زمان و مکان مذاکره با رژیم درسی گرفته باشند. آیا واقعا با مظلوم نمائی و اظهار عجز و ناتوانی، که خالد عزیزی در بیان آن استاد است و یا با زرنگی و مرد رندی که پیشینیان حزب دموکرات ادعای آنرا داشتند و آزمایش هم پس دادند، می شود از رژیم ایران امتیاز گرفت؟ اگر عزیزی پاسخ این سوآل را نمی داند به خودش مربوط است. اگر خالد عزیزی تصور می کند که در این ۴۶ سال رنج بی حاصل برده و زندگی سیاسی خود را تباه شده می پندارد به خود وی مربوط است. اما تا آنجا که به جامعه کردستان مربوط است، حزب دموکرات متوجه عمق تغییرات اجتماعی چهار دهه گذشته در کردستان نیست. در واقع یکبار دیگر همان اشتباه سال ۱۳۵۷ را تکرار می کند. آن موقع هم درک نمی کردند که جامعه کردستان در دوره ای که رهبران آنها در تبعید بودند عمیقا تغییر کرده بود. وجود کومه له و جریانات چپ دیگر در کردستان را توٓطئه اتحادیه میهنی برعلیه حزب دموکرات تصور می کردند، قدری گذشت تا بفهمند « گرگ و میش صبحگاهی» آغاز روز و مقدمه طلوع آفتاب است. اگر چه متاسفانه عدم درک شرایط تغییر یافته کردستان در ذهنیت این حزب فاجعه آفرین شد ، اما « حقیقت تاب مستوری ندارد، ز در بیرون کنی ز روزن سر بر آرد.» امروز نیز خالد عزیزی نمی فهمد که جامعه کردستان آنقدر رشد کرده است که اینگونه سخنان را به ریشخند بگیرد. ما نمی خواهیم خالد عزیزی را به خاطر نابهنگامی ندای مذاکره طلبی او سرزنش کنیم. زیرا جامعه کردستان و جامعه ایران این مرحله را پشت سر گذاشته است.

اما خالد عزیزی تنها از کیسه حزب خودشان زیاده خرجی نکرده است، بلکه با حمله کردن به جریانهای چپ، ناشیانه تلاش می کند، در حاشیه گرایش به راست جهانی برای خود مکانی بیابد و حالت آن فردی را دارد که سرچشمه آب زمزم را آلوده می کرد تا از این طریق اسم و رسمی در کند. مذاکره با جمهوری اسلامی پیشکش خودش، پاسخ من به خالد عزیزی در این حوزه است.

خالد عزیزی نمی تواند بفهمد که اگر چه انقلاب سوسیالیستی در اتحاد شوروی شکست خورد، اما بیشتر دست آوردهای بشری در زمینه بیمه های اجتماعی و خدمات عمومی در اروپای غربی و بسیار نقاط جهان حاصل ترس از تکرار تجربه انقلاب اجتماعی در این مناطق بود. ترس کشورهای غربی از گسترش دامنه نفوذ انقلاب در روسیه تا به آنجا رسید که مصوبه خود در کنفرانس سور را مبنی بر تشکیل دولتی مستقل برای مردم کرد را پس از پیروزی انقلاب در روسیه در کنفرانس لوزان پس گرفتند. که این خود داستان مفصلی است.

به همت مبارزات چپ و کمونیست ها بوده که چهره جهان امروزی کمی انسانی تر به نظر می رسد. بدون شک برای دیدگاه های محافظه کارانه، مردسالار، راست، و عقب مانده خالد عزیزی و همپیمانان او مبارزه کمونیست ها زیانبار بوده است. از زمانی که جوامع انسانی به طبقات اجتماعی فرادست و فرودست، دارا و ندار، آقا و رعیت، زمیندار و بی زمین، ستمگر و ستمکش، کارگر و سرمایه دار، زن و مرد، سفیدپوست و سیاه پوست، مستعمره و استعمارگر تبدیل شد، انسان های چپ، سوسیالیست و کمونیست بسیاری بودند که برای تغییر این روابط غیر طبیعیِ ناعادلانه و نابرابر مبارزه کردند و مقهور صاحبان پول، سرمایه، قدرت و ارتش نشدند. در این تاریخ پر افتخار تا کنون میلیون ها انسان چپ برای این آرمان های انسانی چه در میدان های نبرد، چه در انقلابات، چه در زندان های آمریکای نژادپرست، روسیه تزاری، امپراطوری آلمان و آلمان نازی، بریتانیای استعمارگر، فرانسه، امپراطوری چین، ویتنام، ترکیه، شیلی، شاهنشاهی ایران و حکومت اسلامی ایران جانباخته اند. خالد عزیزی می تواند به شکل استثمار صد سال پیش ” نظم موجود” سرمایه داری نگاه کند تا ببیند در هیچ کجای این دنیا بدون مبارزات فداکارانه چپ ها و کمونیست ها هیچ حکومت بورژوایی حاضر به دادن کوچکترین امتیاز نبود. حتی حق اقامت پناهندگان و حقوق سوسیال آنها که احتمالا خالد عزیزی از کشور سوئد می گیرد محصول مبارزه کارگران چپ و سوسیالیست و انقلاب کارگری در اتحاد شوروی است. این واقعیت را حتی تئوری پردازان دولت رفاه هم نمی توانند انکار کنند.

در زمانی نه چندان دور در همان آمریکای قبله آمال خالد عزیزی انسان های با رنگ پوست سیاه را در مرتبه انسانی با حقوق برابر با سفیدپوستان قرار نمیدادند و آنها را به اماکن عمومی راه نمی دادند. کمونیست ها بر علیه این تبعیض مبارزه کردند. کمونیست ها و چپ ها بودند که بر علیه نسل کشی و غارت کشورهای آفریقای و آسیای و آمریکای جنوبی توسط سرمایه داران غربی مبارزه کردند. چپ ها و کمونیست ها بودند که برای آزادی های سیاسی از حق رای در انتخابات تا تشکیل حزب و اتحادیه ها مبارزه کردند و بخش زیادی از آنها در تبعید در بدترین شرایط زندگی کردند. چپ ها و کمونیست ها بودند که برای حقوق زنان و پایان دادن به سیستم مردسالاری و خشونت سیستماتیک علیه آنها در خانه، در خانواده و در جامعه مبارزه کردند. چپ ها و کمونیست ها بودند که برای حق دسترسی به دارو، درمان و پزشکی مبارزه کردند، آنها بودند که برای حقوق بازنشستگی مبارزه کردند، برای حفظ محیط زیست مبارزه کردند و خواهان تعطیلی کارخانه های اسلحه سازی و صلح شدند. چپ ها و کمونیست ها بودند که حق تعیین سرنوشت برای ملت های تحت ستم را فرموله و برای آن مبارزه کردند. آنها بودند که برای برقراری شوراهای مردمی، بر علیه سرمایه داران سودپرست، بر علیه مذهب و برقراری جامعه ای آزاد و برابر و مرفه مبارزه کرده اند. لطفا این « سیاستمدار شکست خورده و مایوس» سرنوشت کشورهای، چین، روسیه، ویتنام و کوبا را در مقابل تجربه های عراق، لیبی، افغانستان و سوریه ای که خالد عزیزی به تجربه کردن آن تمایل دارد، مقایسه کند.

در مقابل این دستاوردهای تاکنونی چپ ها و کمونیست ها، آیا خالد عزیزی می تواند یک دستاورد راست ها را بیان کند؟ احتمالا بتواند بگوید کشتار مردم کردستان توسط رضاخان با سیاست های ناسیونالیستی راست، بی حقوق کردن مردم کردستان از حقوق ابتدای خود از جمله آموزش به زبان مادری، پوشش و فرهنگ، بی حقوق کردن و عملا برده داری توسط آقاها و خوانین، یا کشتار جمهوری اسلامی در کردستان و بی حقوق کردن چندباره آنها، یا عدم توسعه کردستان و وجود دهها هزار کولبر، یا شاید بی حقوق کردن مردم کرد در ترکیه از حقوق خود توسط حکومت دست راستی اردوغان، یا حمله داعش و ترکیه به روژاوا و قتل عام مردم یا شاید پس گرفتن حقوق پناهندگی توسط جریان شبه فاشیستی در سراسر جهان ، یا نئولیبرالیسم و فقیر کردن هر چه بیشتر مردم، یا مردن میلیون ها کودکان در اثر گرسنگی در حالی که سرمایه داران میلیادرها دلار خرج تسلیحات می کنند. یا حمله راست ها به حقوق کارگران و فقیر کردن هر چه بیشتر آنها، یا حمله آنها به بیمه های درمانی و تلاش برای لغو خدمات اجتماعی.

خالد عزیزی نه دانش سیاسی دارد، نه دیپلمات است و نه دمکراسی خواه، نه ناسیونالیست و نه حتی حزب دموکراتی:
دانش سیاسی ندارد، زیرا اگر از حداقل آن برخوردار بود، حقایق ساده ای را که من در بالا به اختصار بیان کردم می فهمید و این چنین پا برهنه وسط ماجرا نمی دوید و به معتبر ترین گفتمان همه تاریخ بشر، گفتمان چپ و سوسیالیستی این چنین بدون پروا نمی تاخت و خود را رسوای خاص و عام نمی کرد.

از دیپلماسی و درک روابط بین الملل بهره ای نبرده است، زیرا اگر چنین بود می بایستی می فهمید که مذاکره با دشمن حاصل توازن قوا است و چنانچه این توازن برقرار نباشد، هر گونه مذاکره ای توطئه ای بیش نیست. می بایستی می فهمید که آمریکای قبله آمال او مدتها است که علاقه ای به بازی کردن با کارت کورد در کردستان ایران ندارد، اصلا مهمتر از آن کل اپوزسیون جمهوری اسلامی را به بازی نمی گیرد و دنبال پیدا کردن آلترناتیو مورد نظر خود در درون همین رژیم است.

در دیدگاه محافظه کارانه خالد عزیزی روابط بین الملل یا ساختار ناعادلانه موجود ازلی و ابدی است. در نتیجه نمی توان این ساختارها و روابط ازلی و ابدی را تغییر داد و چاره ای نیست جز همکاری و بازی در زمین سلطه گران، استعمارگران و ستمگران. او حتی دیدگاه انسان های را که برای تغییر این مناسبات و ساختارهای ناعادلانه مبارزه می کنند، ایده آلیست می داند. او نمی داند که اگر برده ها هم در دوران برده داری مناسبات برده داری را همچون او ازلی و ابدی در نظر می گرفتند، به احتمال زیاد ما هنوز در دوران برده داری زندگی می کردیم. دموکراسی خواه هم نیست زیرا همه به یاد دارند که بارها گفته است که «چه اشکالی دارد که در کردستان ما هم یک دیکتاتور کرد داشته باشیم و اعدام هم بکند ولی با زبان کردی حرف بزند»

وی نمی تواند این حقیقت ساده را بفهمد که مبارزه امروز مردم کردستان باید در لحظه با معنا باشد و هدف با معنائی داشته باشد، وگرنه انگیزه ای برای فداکاری کردن برای آن وجود نخواهد داشت. یک زمانی حزب دموکرات که قدری چپ تر بود، شعار استراتژیک با معنی تر: «دموکراسی برای ایران، خودمختاری برای کردستان» انتخاب کرده بود. در واقع از لحاظ دموکراسی خواهی خالد عزیزی را می توان در منتهی الیه گردش به راست در این حزب قرار داد.

خالد عزیزی ناسیونالیست آرمانخواه هم نیست. آنچه واضح است، این است که خط مشی او نه بازتاب نوعی از ناسیونالیسم میلیتانت که بعضا برای احقاق حقوق ملت های تحت ستم مبارزه کرده است، بلکه نمونه‌ای روشن از عشیره‌گرایی سیاسی است. یعنی برقرار ساختن پلی بین حکومت مرکز ستمگر و مردم تحت ستم کردستان. شکلی از دلالی و یا واسته گری که در دوران پیش از شکل گیری دولت_ملت ها رواج داشت. این جریان را نه می‌توان ناسیونالیسمِ میلیتانت نامید و نه حتی ناسیونالیسم محافظه‌کار کلاسیک و نه نماینده سیاسی بورژوازی ، بلکه باید آن را “عشیره‌گرایی سیاسیِ ” خواند، یعنی تبدیل یک جنبش ملی به مافیای قدرت که نه برای ملت، که برای حفظ امتیازاتِ یک گروه خاص مبارزه می‌کند. ناسیونالیسم (حتی در شکل محافظه‌کارش) حداقل به ملت به عنوان یک کلیت باور دارد. اما این جریان وجود ستم ملی را یک ابزار می‌بیند: ابزاری برای کسب امتیاز از ایران، آمریکا یا هر قدرت دیگری و در این راه هم هیچ دو دلی به خود راه نمی دهد که دمکراسی را فدای ولایت فقیه همراه با خالد عزیزی و شرکا کند.

اما گفتیم ظاهرا خالد عزیزی حزب دموکراتی اصیلی هم نیست. خالد عزیزی با حمله به چپ و سوسیالیسم، نه تنها از مواضع رسمی حزب دموکرات کردستان ایران فاصله گرفته است، بلکه نظرات عبدالرحمن قاسملو رهبر فکری این جریان را نیز زیر سوال می‌برد. قاسملو در کتاب “کرد و کردستان” به نقش امپریالیسم در تقسیم و ستم بر کردستان می پردازد و در کتابچه ” کورته باس” اگرچه سوسیالیسم را به “آینده‌ای دور” موکول کرده بود، اما از آن دفاع می کند.

بطور خلاصه:
خالد عزیزی هیچ خط قرمزی در قبال دشمنان مردم کرد ندارند. دشمن اصلی‌ وی چپ‌ها هستند، نه استعمار یا فاشیسم مذهبی، چون چپ تنها نیرویی است که می‌تواند پایگاه اجتماعی آن‌ها را به چالش بکشد. استراتژی‌شان نه مبارزه، بلکه “بقا” و به بازی گرفته شدن توسط اربابان ست، مانند یک قبیله که اولویت‌اش حفظ جایگاه رهبرانش است، نه پیروزی. این خط فکری تمام ویژگی‌های یک ساختار عشیره‌ای را در قالبِ مدرنِ حزبی بازتولید می‌کند این نشان‌دهندهٔ نوعی درونی‌سازیِ شکست است. تصور خالد عزیزی از آینده کردستان نه تنها قدمی به جلو نیست، بلکه تدام سلطه به شکلی دیگر است. شکلی که در آن خالد عزیزی واسطه بین کردستان با جمهوری اسلامی می شود و همه ستم ها به اضافه دیکتاتوری به زبان کردی کماکان به جای خود باقی خواهند ماند.

خالد عزیزی با سکوت در برابر جمهوری اسلامی، اعلام آمادگی برای مذاکره و معامله و سازش و عدم طرح خواست‌های رادیکال، خود را به عنوان گزینه‌ای قابل مذاکره با ” آدرس” معرفی می‌کند. این همان نقشی است که رژیم به دنبال آن است. نیرویی که هم کردستان را کنترل کند و هم ضدیت با چپ را تقویت نماید. اشکال کار خالد عزیزی و جمهوری اسلامی در آن است که نه خالد و نه نه حاکمیت از چنین توان و ظرفیتی برخودار نیستند.

استراتژی خالد عزیزی دون کیشوت وار در جستجوی یافتن جایگاهی در درون نیروهای راست در جهان است، که نه تنها دموکراتیک نیست، بلکه حزب دموکرات را نیز از درون تهی می‌کند.

شورش کریمی

 

 

پیام بگذارید

رفیق فواد مصطفی سلطانی

اتحاد کارگری